گفت‌وگوی عباس كيارستمي با نيويورك‌تايمز در روز پاياني جشنواره‌ كن

عباس كيارستمي در گفت‌وگو با با نيويورك‌تايمز درباره فيلم جديدش و ديگر آثارش به گفت وگو پرداخت. كيارستمي فيلمساز سرشناس ايراني كه با فيلم كپي برابر اصل در بخش رسمي و رقابتي شصت و سومين دوره جشنواره فيلم كن براي كسب نخل طلاي اين فستيوال اروپايي با 18 فيلم ديگر رقابت مي‌كند در پاسخ به اين پرسش كه بسياري از مردم معتقدند كه فيلم كپي برابر اصل با آثار قبلي شما متفاوت است، آيا شما با آن‌ها هم‌عقيده‌ايد؟ گفت: «من در جايگاهي نيستم كه نظري جهاني در مورد كار خودم داشته باشم. من فيلم‌هايم را يك‌به يك مي‌سازم و درحال حاضر آن‌قدر به اين فيلم نزديك شده‌ام، كه از فوكوس من خارج است، نمي‌توانم آن را به وضوح ببينم و بنابراين نمي‌توانم در مورد حاصل كار نظر بدهم.
او در ادامه گفت: براي مثال درباره فيلم «باد ما را خواهد برد» محصول سال 1999 بايد بگويم كه بعد از ساخت اين فيلم، آن را فقط ديدم و اما اخيرا به بازكشف آن پرداخته‌ام. بعد از گذشت 10 سال، هم‌اينك احساس مي‌كنم مي‌توانم با بازانديشي غيرمتعصابه در اين فيلم ، در مورد آن قضاوت كنم.
كيارستمي در پاسخ به اين پرسش كه اين نخستين فيلم داستاني شما بود كه آن را در خارج از كشور ساختيد و علاوه بر اين برخلاف معمول كه از بازيگران معروفي در فيلم‌هايتان استفاده نمي‌كرديد، در اين فيلم از بازيگران سرشناس استفاده كرديد كه نه تنها به يك زبان كه به سه زبان صحبت مي‌كردند، آيا در اين فيلم رويكرد متفاوتي به فرآيند نگارش فيلمنامه و فيلم‌برداري داشتيد؟ گفت: مثل هميشه فيلمنامه را به فارسي نوشتم و تمركزم روي اين مسأله نبود كه قرار است فيلمنامه ترجمه شود و بازيگران به زبان‌هاي مختلفي صحبت كنند. حتي حين فيلمبرداري، شرايط متفاوت اما روال كار اساسا يكسان بود، دغدغه‌ي اصلي من كاركردن با ژوليت بود كه خود يك ستاره است. احساس كردم كاري جديد و متفاوت خواهد بود.
وي با اشاره به نحوه‌ي همكاري ژوليت بينوش در اين فيلم گفت: بازيگرهاي حرفه‌اي معمولا مرتب ساعت را چك مي‌كنند و جوايز خود را برمي‌شمرند. آن‌ها بيشتر با اتكا به حرفه‌شان و نه از روي علاقه و احساس به سوي شما مي‌آيند و هميشه جمعي دور آن‌ها حلقه مي‌زنند، درست مانند ايران، اما ژوليت اين‌طور نبود. او خودش بود. ژوليت با كوله‌باري از مهارت و تجربه آمده بود و اين فوق‌العاده بود. او دقيقا مثل افرادي بود كه قبلا با آن‌ها كار كرده بودم، او با علاقه و احساس كار كرد.
عباس كيارستمي درباره اين كه آيا محصول نهايي به فيلمنامه‌ي اوليه نزديك است يا حين فيلمبرداري تغييراتي در آن ايجاد شده است گفت: ما براساس يك سير زماني پيش رفتيم و فيلمبرداري كرديم. بخش اول نوشته شده بود و ما دقيقا مراحل كار را مي‌دانستيم و اين تا جايي ادامه يافت كه مسير فيلم تغيير كرد. ما مشغول بازنويسي بخش دوم فيلم شديم، بعضي صحنه‌ها حذف و برخي ديگر كاملا بازنويسي شد.
اين كارگردان در پاسخ به اين پرسش كه «در بسياري از فيلم‌هاي شما، شاهد گفت‌وگوهاي طولاني در اتومبيل هستيم، در فيلم كپي برابر اصل هم چنين صحنه‌اي وجود داشت، در صحنه‌هاي رانندگي طعم گيلاس خود شما راننده يا مسافري بوديد كه ديده نمي‌شد، آيا در اين فيلم هم اين‌گونه بود؟» گفت: اين بار من با تصويربردار، مدير صدا و مترجمان شفاهي روي صندلي عقب ماشين دراز كشيده و پنهان شده بوديم؛ چراكه بازيگران حرفه‌اي بودند و به حضور من نيازي نداشتند. در طعم گيلاس با افرادي كار مي‌كردم كه در صحنه‌هايي كه تنها بايد جلوي دوربين مي‌رفتند، به حضور من نياز داشتند.
كيارستمي با بيان اينكه فيلم بعدي من هم در جاده خواهد بود، گفت: در فيلم «10 روي ده» توضيح مي‌دهم كه چرا در فيلم‌هايم صحنه‌هاي رانندگي را به تصوير مي‌كشم. در ماشين احساس راحتي مي‌كنم و ماشين يكي از مكان‌هايي است كه حضور دوربين در آن بسيار كم حس مي‌شود.
وي با اشاره به فيلم « دوئل» ساخته‌ي استيون اسپيلبرگ افزود: يكي از به‌يادماندني‌ترين فيلم‌ها براي من بود. شايد اين فيلم مرا به ياد هيچكاك بيندازد، اما من «دوئل» را بيشتر از فيلم‌هاي هيچكاك دوست دارم.
عباس كيارستمي در بخش ديگر گفت‌وگويش خطاب به خبرنگاران گفت: اگر شما مرا با يك دوربين و شايد يك بازيگر در ماشين حبس كنيد، اعتراض نخواهم كرد و قول مي‌دهم از ماشين بيرون نيايم.
وي همچنين مطرح كرد: اگر روزي به دردسر بي‌افتم و مرا بخواهند به زندان ببرند، پيشنهاد مي‌كنم كه به جاي حبس كردن من در زندان، مرا در ماشين حبس كنند.
» ادامه مطلب

ميري نام «راويولي» را به «سعادت‌آباد» تغيير داد

فيلم سينمايي «راويولي» به كارگرداني مازيار ميري به «سعادت آباد» تغيير نام داد. «همايون اسعديان» كه تهيه كنندگي «سعادت آباد» را بر عهده دارد در اين باره گفت: مهناز افشار به عنوان يكي ديگر از بازيگران، حضورش در اين پروژه قطعي شد.
وي افزود: جز «ليلا حاتمي»، «علي مصفا» و «مهناز افشار»، سه بازيگر ديگر نيز بايد انتخاب شوند كه ظرف 10 روز آينده مشخص خواهند شد.
اسعديان همچنين درباره عنوان فيلم، گفت: عنوان «راويولي» براساس غذايي كه در فيلم پخته مي‌شد، انتخاب شد كه بنا به قوانين آن را تغيير داديم و مجوز عنوان «سعادت آباد» را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دريافت كرديم. اين عنوان نيز برگرفته از محله‌اي است كه خانه‌ اتفاقات داستان در آن واقع شده است.
اين تهيه‌كننده با اشاره به زمان شروع فيلمبرداري اين فيلم، گفت: نيمه دوم تيرماه و احتمالا 20 تيرماه فيلمبرداري را شروع مي‌كنيم، چون آقاي محمد آلادپوش در پروژه ديگري مشغول به كارند كه پس از اتمام، پروژه ما وارد مرحله فيلمبرداري مي‌شود.
محمد آلادپوش(مدير فيلمبرداري)، امير اثباتي(طراح صحنه)، مهرداد ميركياني(طراح گريم)، ساسان نخعي(صدابردار) در اين فيلم حضور دارند.
» ادامه مطلب

برپايي نمايشگاه عكس «ماخونيك هم هست» در نگارخانه مميز

نمايشگاه گروهي عكس «ماخونيك هم هست» در نگارخانه مميز خانه هنرمندان ايران گشايش يافت. آرش حميدي يكي از عكاسان اين نمايشگاه درباره برگزاري اين نمايشگاه گروهي به روابط عمومي خانه هنرمندان ايران گفت: آذر سال هشتاد و هفت در سفري كه براي عكاسي از برداشت زعفران داشتيم. به روستاي ماخونيك كه شامل دوازده روستا است رفتيم. پيش از سفرمان به ماخونيك شنيده بوديم كه اين روستا، روستاي لي لي پوتي هاست و مردم اش قدي زير يك و نيم متر دارند. همچنين شنيده بوديم كه به اين دليل ارتفاع خانه هاي روستاي ماخونيك كوتاه است در روز اول سفر به ماخونيك با روستايي مواجه شديم كه فرهنگ بسته و قديمي دارد ،اهالي آن از هر گونه ايجاد ارتباط پرهيز مي كنند و هيچ گونه تمايلي هم براي عكاسي نداشتند. علت اصلي مخالفت اهالي با عكاسي سني بودن اهالي اين روستا است كه در مذهبشان ميانه خوبي با تصوير ندارند. تا جايي كه در اين روستا تلويزيون هاي اندكي وجود دارد و پيشتر از اين به تلويزيون شيطان مي گفتند. در پايان روز اول توانستيم جسته و گريخته علي رغم مشكلات عكسهايي بگيريم روز دوم براي سهولت در كار نزد امام جماعت ماخونيك كه متوالي مكتبخانه روستاي ماخونيك است رفتيم و اجازه گرفتيم تا از فضاي مكتبخانه عكس بگيريم و اجازه اي بدهند تا از اهالي نيز راحت تر عكس بگيريم.به طور كلي عكس هايي كه در اين نمايشگاه ارائه شده به سه موضوع مكتب خانه ، معماري و اهالي ماخونيك پرداخته است.
حميد گردان در ادامه درباره شرايط عكاسي در روستاي ماخونيك گفت: نمايشگاه حاضر در واقع معارفه و گشايشي است درباره روستاي ماخونيك در شرايط واقعي كه به سر مي برد، و ما از ارائه هر گونه عكسي كه منجر به سوء برداشت فرهنگي و معيشتي اين روستا شود پرهيز كرديم . حدود يك سال و نيم بعد دوباره براي تكميل عكس هايمان به ما خونيك رفتيم اين بار برخوردهاي اهالي تا حدي متعادل تر شده بود كه بخش عمده آن به علت حضور بيشتر مسافران در اين روستا بود و در سفر سوم توانستيم نقايصي كه در عكسهايمان بود برطرف كنيم. حاصل كار كه در اين نمايشگاه ارائه شده در واقع معارفه و گشايشي است بر روستايي كه كمتر ديده شده است .داخل مكتب خانه براي اولين بارعكاسي شده است و باز هم قصد داريم به اين روستا سفر كنيم تا بتوانيم تصاوير كامل تري از آنجا ارائه كنيم.در نمايشگاه گروهي «ماخونيك هم هست» چهل و هشت قطعه عكس از آرش حميدي، محمد تاجيك، سيامك جعفري، و حميد گردان ارائه شده است.
اين نمايشگاه تا پنجشنبه ششم خرداد از ساعت 10 تا 20 آماده بازديد علاقه‌مندان است.
» ادامه مطلب

مهناز انصاريان خطاب به داريوش مهرجويي:شما كه شعار دموكراسي سر مي‌دهيد، چرا قصه‌هاي مرا با نام ديگران ثبت مي‌كنيد؟

مهناز انصاريان كه "داريوش مهرجويي " فيلم "ليلا " را بر اساس رمان او ساخته، در يادداشتي خطاب به "مهرجويي " مدعي شده كه فيلم سينمايي "طهران، تهران " از روي رمانش با عنوان "پانسيون محله‌ مونمارتر " نوشته شده و مهرجويي هم در فيلمش اشاره‌اي به اين موضوع نكرده است. متن كامل اين يادداشت به شرح زير است:
آقاي داريوش مهرجويي، نويسنده و كارگردان سينماي ايران، پس از چندين تلفن به شما و گذاشتن پيغام، متأسفانه دريغ از هيچ جوابي ...
اينجانب نويسنده‌ قصه "ليلا " كه شما آن را به تصوير كشيديد، بعد از نمايش فيلم، رمانم را چاپ كردم؛ چاپ اول 1377، چاپ دوم 1380، چاپ سوم 1387. اين قصه‌ عشق كبوتري شد بر فراز جشنواره‌ها، رفت و بر شانه‌ يارم بنشست كه چقدر خوب نشست.
فيلم "ليلا " جدا از دريافت چندين سيمرغ از جشنواره فيلم فجر، در جشنواره‌هاي جهاني درخشيد. اين فيلم در همان سال آغاز نمايش، جايزه‌ خانه سينماي ايران و جايزه منتقدان فيلم ايران را نيز دريافت كرد. منتقدان كشورهاي ديگر از جمله آمريكا در روزنامه‌ها و مجله‌هايي همچون لس‌آنجلس تايمز و نيويورك‌ پرس اين فيلم را ستودند و از جمله "كوين توماس " منتقد هنري نام‌دار معاصر، آن را شايسته‌ دريافت چهار ستاره دانست و موزه لينكلن به فيلم "ليلا " جايزه داد.
فيلم "ليلا " از چهار كانال ماهواره‌اي در آمريكا پخش شد. جاي تأسف است كه شما هيچ‌گاه نامي از اين افتخارات در صحبت‌هاي خود با مطبوعات ايران نداشته‌ايد.
"ليلا " همه جا بود و همه جا درخشيد. سال گذشته در جشنواره‌ نيويورك براي فيلم "ليلا " دعوت شديد. در آنجا سخنراني شاياني در رابطه با فيلم "ليلا " داشتيد. از شما تجليل بزرگي به عمل آمد. باز هم جاي تعجيب است. چرا در بازگشت به ايران هيچ مصاحبه‌اي درباره اين مهم نداشتيد؟!
آقاي مهرجويي لطفا عينك سياه‌تان را برداريد! به ياد داريد كه در زيرنويس انگليسي فيلم "ليلا " نام اينجانب را حذف كرديد و اگر حمايت‌هاي بنياد محترم فارابي نبود، شايد تاكنون هم زيرنويس انگليسي نامي از مهناز انصاريان نداشت.
در تمام گفت‌وگو‌هايم با مطبوعات از شما تجليل به‌عمل آوردم و افتخار كردم كه اولين قصه‌ام را شما به تصوير كشيديد.
آقاي مهرجويي! "پانسيون محله مونمارتر" را نوشتم. قصه را خوانديد و عاشق اين قصه شديد. خواستار ساخت آن شديد و من خيلي خوشحال شدم. مرا نويسنده مطلوب خود خوانديد، مشوقم شديد. نشست‌هاي متعددي براي ساخت "پانسيون محله‌ مونمارتر" داشتيم. بر اين باور بوديد از اين رمان، شش فيلم سينمايي مي‌سازيد. داستان هركدام از زنان پانسيون يك فيلم سينمايي است و بنده طبق خواسته شما به مجله فرهنگ و سينما اعلام كردم كه داريوش مهرجويي "پانسيون محله‌ مونمارتر " را مي‌سازد.
دلم به من گفت، ابتدا رمان را چاپ كنم و بعد فيلم ساخته شود. شما از اين تصميم من مكدر شديد.
با اجازه‌ي شما نوشته‌هايم را از همسرتان خانم فريار جواهريان، طراح صحنه فيلم‌هايتان، پس گرفتم. رمانم "پانسيون محله‌ مونمارتر" چاپ اول 1382، چاپ دوم 1387 به چاپ رسيد.
آقاي مهرجويي، خواستار قصه‌اي در ارتباط با قصه‌هاي كيش از بنده شديد. قصه‌ام "مرواريد كيش " را برايتان تعريف كردم. برق خوشحالي را در چشمان شما ديدم. غيبتي طولاني پيدا كرديد. در برگشت طي تماس تلفني به من گفتيد، مي‌خواهيد "قصه مرواريد كيش " را ادامه‌ فيلمي كه در جزيره كيش ساخته‌ايد، بسازيد. جالب اين بود كه اين تصميم از آن شما بود ولي هيچ‌گاه نه مرا دعوت به ديدن فيلم ساخته‌ شده‌ خود از جزيره كيش كرديد و نه پيگير قصه‌ "مرواريد كيش من " براي ساخت شديد! تا كه فهميدم، نام فيلم‌تان "دختردايي گم‌شده " است.
پيگير قصه فيلم شدم، عجب قصه‌ جالبي. عروس جزيره‌ كيش "مرواريد كيش " در دستان "دختردايي گم‌شده‌ " شماست.
آقاي مهرجويي عجب معرفتي ... 12 سال سكوتم را با اين سؤال مي‌شكنم: شما كه شعار دموكراسي و حقوق بشر سر مي‌دهيد، چرا قصه‌هاي مرا با نام ديگران ثبت مي‌كنيد؟

و اما "طهران تهران "
اصلا توقع نداشتم براي بازي در فيلم "طهران، تهران " دعوتم كنيد تا ذهن من نسبت به برداشت شما از "پانسيون محله مونمارتر " گمراه شود و بعد بگوييد متأسفم "نقشي براي شما مناسب نيست ". البته بنده متوجه اين ترفند شما شدم اما هيچ نگفتم، يك موقع خداي نكرده دل شما نشكند تا با خيال راحت فيلم خود را بسازيد و از شهرداري مخارج لازم زندگي را تأمين كنيد. "واقعا اين روزها گراني بيداد مي‌كند...! "
فيلم را ساختيد با اين تغييرات:
1- پانسيون محله مونمارتر در پاريس شد، پانسيون سالمندان در محله فرمانيه
2- پانسيون را از آپارتمان برديد در خانه‌اي قديمي و بزرگ
3- شهر پاريس شده تهران
4- بناهاي تاريخي در پاريس شده بناهاي تاريخي در تهران
5- فاطيما شده آقاي علي عابديني
6- تاكسي‌هاي پاريس شده‌اند اتوبوس جهانگردي براي پانسيون سالمندان
7- زنان جوان پانسيون محله مونمارتر شدند زنان سالمند در پانسيون تهران
8- برج ايفل شده برج ميلاد
9- كافه‌هاي پاريس كه زنان پانسيون محله مونمارتر مي‌رفتند و سر به سرهم مي‌گذاشتند، شده يك رستوران شيك و گران‌قيمت در تهران.
10- كليساي قلب مقدس محله مونمارتر شده حضرت شاه عبدالعظيم
تا بگير و برو به شال‌گردن آقاي پرويز نوري كه چقدر شاعرانه خانمش بافته تا ريختن سقف معنوي خانه ستاره و آسانسور برج ميلاد و غش‌ كردن خانم در شاه عبدالعظيم و خواهر مهربانش و ايثار و بخشش آقاي سالمند در پانسيون و عروس و داماد شما كه چقدر جالب بود، تا برسد به فيلم "بر بادرفته " كه شده فيلم "اشك‌ها و لبخند‌ها‌ " و ... .
البته كه اين عمل شما فقط محدود به من نمي‌شود بلكه شما با آقاي سلينجر هم اين تجربه را داشته‌ايد؛ "فرني و زويي " شده "پري ".
آقاي مهرجويي تا به ‌حال آثار زيادي در ارتباط با پانسيون‌ها، هتل‌ها و عشق‌هاي مادي و گرفتن همسر دوم نوشته و ساخته شده ولي "ليلا " و "پانسيون محله مونمارتر " مهناز انصاريان هيچ ارتباطي به هيچ آثاري ندارد. عشق در اين پانسيون بيداد مي‌كند.
واقعا عدالت و انسانيت شما نسبت به حق و حقوق من نسبت به ديگري بيداد مي‌كند. چرا؟
» ادامه مطلب

بزرگداشت «علي تجويدي» برگزار مي‌شود

بزرگداشت علي تجويدي سه شنبه 4 خرداد در تالار ايران ساختمان مركزي فرهنگستان هنر برگزار مي‌شود. به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، در مراسم بزرگداشت خاندان تجويدي كه از مرحوم علي تجويدي تجليل مي‌شود، علي معلم دامغاني ، رييس فرهنگستان هنر به همراه شاهين فرهت، همايون خرّم و سرور زره‌گر سخنراني خواهند كرد.
مرحوم علي تجويدي در سال 1298 در تهران زاده شد. آموختن موسيقي را از كودكي نزد پدرش، هادي‌خان تجويدي كه در نقاشي از شاگردان طراز اول كمال‌الملك و در موسيقي از شاگردان مستعد درويش خان بود، آغازكرد. پس از مدتي نزد ظهيرالديني به فراگيري فلوت آموخت.
از شانزده سالگي نزد حسين ياحقي به آموزش ويلن پرداخت. پس از دو سال به محضر درس استاد ابوالحسن صبا راه يافت و به مدت هشت سال در مكتب اين استاد بي‌نظير، به فراگيري ويلن و سه‌تار پرداخت. در ضمن مدتي نيز در كلاس درس چند ويولنيست كلاسيك، با شيوه نوازندگي غربي آشنايي يافت. پس از آن با راهنمايي استاد صبا، به محفل هنري زنده ياد محمد ايراني مجرد راه يافت و با بسياري از هنرمندان بزرگ آشنا شد و از استاداني چون محمد ايراني مجرد، اسماعيل قهرماني، سيد حسين طاهرزاده و ركن‌الدين خان مختاري كه به آن محفل آمد و شد داشتند، بهره برد.
مراسم بزرگداشت علي تجويدي سه شنبه، 4 خرداد، از ساعت 16 تا 19 در تالار ايران ساختمان مركزي فرهنگستان هنر، خيابان ولي‌عصر، تقاطع طالقاني، شماره 1552 برگزار خواهد شد.
» ادامه مطلب

عکس‌هایی جدید از فیلم علي رفيعي؛ «آقا یوسف»







» ادامه مطلب

مديرعامل بنياد فارابي از پشت صحنه «آقا يوسف» ديدن كرد

در حالي كه فيلمبرداري «آقا يوسف» به نويسندگي و كارگرداني علي رفيعي در تهران ادامه دارد، «احمد ميرعلايي» مديرعامل بنياد سينمايي فارابي از پشت صحنه فيلم ديدن كرد.
«مرتضي متولي» تهيه‌كننده اين فيلم با اظهار رضايت از پيشرفت توليد گفت: تقريباً نيمي از بازيگران مقابل دوربين محمد آلادپوش رفته‌اند و فيلمبرداري نيز امروز در يكي از اصلي‌ترين لوكيشن‌هاي فيلم به پايان مي‌رسد. تاكنون حدود 20 درصد از كل كار مقابل دوربين رفته و از فردا مشغول فيلمبرداري سكانس‌هاي مربوط به فضاهاي خارجي مي‌شويم.
همچنين روز گذشته نيز «احمد ميرعلايي» مديرعامل بنياد سينمايي فارابي، «جعفر گودرزي» مشاور مديرعامل و مدير روابط عمومي بنياد سينمايي فارابي از پشت صحنه اين فيلم ديدن كردند.
«آقا يوسف» مضموني اجتماعي دارد و در خلاصه داستانش آمده: آقا يوسف، بازنشسته، از پنج سال پيش پنهان از چشم دخترش در خانه‌هاي مردم كار مي‌كند. حوادثي كه در اين خانه‌ها، به ويژه در دومين خانه رخ مي‌دهد، مستقيماً به او ربط پيدا مي‌كند و زندگي او را دگرگون مي‌سازد... .
مهدي هاشمي، هانيه توسلي، شاهرخ فروتنيان، پگاه آهنگراني، لادن مستوفي، مريم سعادت، سهيلا رضوي، ستاره اسكندري، ليلا بلوكات، داريوش موفق، رويا ميرعلمي به همراه هنرمند خردسال مليكا پارسا و با معرفي مينا خسرواني و با حضور صابر ابر از بازيگران اصلي دومين فيلم بلند رفيعي هستند.
ساير عوامل اصلي اين پروژه عبارتند از: طراح صحنه: علي رفيعي، مدير فيلمبرداري: محمد آلادپوش، صدابردار صحنه: مهدي صالح‌كرماني، طراح چهره‌پردازي: سودابه خسروي، برنامه‌ريز و دستيار اول كارگردان: مانفرد اسماعيلي، منشي صحنه: مرجان تاجيك، عكاس: مسعود اشتري، مدير تداركات: حيدر زرقومي و مشاور رسانه‌اي: امين داداشي.
» ادامه مطلب

بازیگر پیر به ادامه زندگی مشترک محکوم شد

یکی از بازیگران سینما که دادخواست ابطال عقد دائم خود از همسرش را ارائه کرده بود، با حکم دادگاه تجدیدنظر به ادامه زندگی مشترک محکوم شد. مدتی قبل یکی از بازیگران سینما و تلویزیون با حضور در مجتمع قضایی خانواده، دادخواست ابطال عقد خود و همسرش را ارائه کرد.
این بازیگر مدعی شد 12 سال قبل با همسرش که بعد از سال‌ها از یکی از کشورهای اروپایی به ایران بازگشته بود، ازدواج کردم.
او در ادامه اظهاراتش به قاضی دادگاه خانواده گفت: مدتی قبل متوجه شدم که همسرم زمانی که با من ازدواج کرد، همزمان در عقد شوهر سابقش نیز بوده است. به همین دلیل خواستار ابطال عقد دائم خود با این خانم هستم.
دادگاه خانواده با توجه به اظهارات این بازیگر، حکم ابطال عقد دائم وی و همسرش را صادر کرد اما با شکایت همسر این بازیگر به رأی دادگاه،‌ پرونده برای رسیدگی به دادگاه تجدیدنظر ارجاع داده شد.
همسر این بازیگر مدارک و مستندات خود را به دادگاه تجدیدنظر ارائه کرد و مدعی شد که 5 سال قبل از ازدواج دوم، از همسر اولش جدا شده است که این مدارک را سفارت ایران در کشور محل زندی وی تأیید کرده بود. این‌بار دادگاه تجدید نظر، حق را به همسر بازیگر داد و رأی دادگاه بدوی را به نفع همسر بازیگر نقض کرد.
همسر این بازیگر مدعی شد که اظهارات شوهرش نادرست است و او برای فرار از پرداخت 500 سکه مهریه، تصمیم گرفته است با این ترفند از او جدا شود.
» ادامه مطلب

چرا "هفت"، "نود" نمی‌‌‌‌‌‌‌‌شود

کیوان کثیریان: از ابتدا که قرار بود برنامه ای مشابه و معادل "نود" برای سینما تولید شود خیلی ها این کار را نشدنی می دانستند و باتوجه به حساسیت های مختص عرصه فرهنگ و بار اندیشگی آن - که عموما در ورزش وجود ندارد - تولید و پخش "نود سینمایی" را غیر ممکن پیش بینی کردند.
به نظرم پیش بینی بیراهی هم نبود چرا که در آستانه پخش برنامه، دائما مسوولان تاکید می کردند که قرار نیست "هفت"، "نود سینمایی" باشد و اصرارداشتند این دو برنامه با هم مقایسه نشوند.
البته نگرانی بیراهی هم نبود. نود با بیش از ده سال سابقه پخش و انبوه مخاطبان عام و خاص چنان توقع را از یک برنامه چالشی بالا برده، که قیاس هر برنامه ای با آن نتیجه ای ناامید کننده دارد.
"هفت" آغاز شد و این خود گامی به پیش برای جامعه سینمایی است که مدت ها در انتظار برنامه ای اینچنین بودند. اما حتی اگر بپذیریم که به دلیل تفاوت های ماهوی حوزه فرهنگ و ورزش و تفاوت کمیت و کیفیت مخاطبان و وجود محدودیت های بیشتر، با "نود" قیاسش نکنیم باز هم ماهیت چالشی این برنامه زنده و تلاشی که در تکرار برخی نوآوری های "نود" در "هفت" می توان دید، ناخودآگاه ذهن را به سمت این قیاس هل می دهد.
هفت با نیتی مشابه "نود" طراحی شده وبه همین دلیل نام "نود سینمایی" هنوز بیش از "هفت" برای آن به کار می رود. قرار است این برنامه زنده چالشی با طرح مباحث چالش برانگیز سینما به رفع مشکلات و رشد سینمای ایران کمک کند. پس مقایسه این دو، چندان هم بیراه نیست و به نظر نمی رسد این قیاس ایرادی هم داشته باشد. باشد که "هفت" با توجه به دلایل موفقیت "نود" راه پیشرفت را سریع تر از آن طی کند.

نود و فردوسی پور
عادل فردوسی پور با این برنامه به یک ستاره بلا منازع تلویزیونی بدل شد و با ویژگی هایی که به برنامه اش بخشید، خود و برنامه اش را به جزئی جدایی ناپذیر از فوتبال ایران تبدیل کرد که با نبودش، مخالفانش هم احساس خلا می کنند و بسیاری از تصمیم گیری های مهم فوتبال و حتی ورزش، موکول به پخش "نود" می شود.

اما نود چه ویژگی هایی دارد که می تواند سرلوحه " هفت " باشد؟
صراحت، شفافیت، جسارت و نقد بی محابا، نخستین ویژگی نود است. نود با کسی تعارف ندارد. ماهیت برنامه انتقادی است و از این ویژگی برای اصلاح اوضاع بهره می گیرد. قضاوت مخاطب، مهم ترین ابزار دست نود است. فردوسی پور ابعاد گوناگون مسئله را پیش روی مخاطب می گذارد و نهایتا قضاوت مخاطب است که تعیین کننده می شود و حق و ناحق را جدا می کند. او بی جهت ازهیچ مسوولی تمجید نمی کند و نیازی هم به آن احساس نمی کند. او آگاه است که نقد و نقادی اصلی ترین ویژگی برنامه اش است و به همین خاطر تا پای تعطیل شدن برنامه پیش می رود ولی تن به محدودیت ها و توصیه ها نمی دهد. همین بی نیازی برنامه اش را تاثیرگذار، مهم و قدرتمند کرده است .
صداقت، دومین ویژگی "نود" و فردوسی پور است. او تلاش می کند بی طرفی را مراعات کند و نیتی جز کشف حقیقت نداشته باشد. البته اعتراف می کنم در این مسیر، فردوسی پور گاه افراط و تفریط هایی نیز داشته که عنصرصداقت را خدشه دار کرده اما فضای غالب برنامه، بی شک مبتنی بر صداقت است و همین باعث می شود فردوسی پور با تمام تپق ها و اشتباهات ریز ودرشتش دوست داشتنی باشد و تازه آنها که از او دلخورند هم خود را از برنامه محروم نکنند.
سماجت فردوسی پور همواره در خدمت کشف حقیقت است. دقت و معلومات او به همراه مطلع بودن از آخرین اخبار رسمی و غیر رسمی، اجازه پنهانکاری و قلب واقعیت را به مهمانان یا مصاحبه شوندگان نمی دهد. او با پرسش های شفاف و جسورانه، خود را در موضع حقیقت جویی و آنها را در موضع حقیقت گویی قرار می دهد و اینگونه است که خاموش کردن تلفن همراه یا در دسترس نبودن، بیش از آنکه موجب خلاصی یک طرف ماجرا از پاسخگویی شود، او را در مظان اتهام قرار می دهد. نود با همین شیوه، فرهنگ نقدپذیری و شنیدن صدای مخالف - بی دعوا و منازعه - و پذیرش اشتباه را تا حدود زیادی در جامعه ورزش جا انداخته است.
دقت و معلومات فردوسی پور موجب می شود کمتر تناقض، کاستی و کم کاری از نگاه دقیق او دور بماند و در این راه از تکنیک های ژورنالیستی به خوبی بهره می برد.

هفت و جیرانی
قبول دارم که هفت را نباید با پخش همین دو سه قسمت قضاوت کرد. زمان بیشتری لازم است تا دست اندرکاران این برنامه بتوانند مخاطبان اصلی شان را شناسایی کنند، به چند وچون آنچه خودشان و مخاطبان می خواهند، آگاه شوند و کم و کاستی ها و حشو و زوائد برنامه شان را بشناسند. به تفاوت های فاحش و ماهوی دو عرصه ورزش و سینما واقفم و تفاوت مخاطبان این دو حوزه را هم نادیده نگرفته ام. وجود محدودیت ها و حساسیت های بیشتر در حوزه سینما را هم قبول دارم .ضمنا می دانم واقعا برای ارزیابی خیلی چیز ها در "هفت" هنوز خیلی زود است اما برخی نشانه ها نشان از آن دارند که مشکلاتی مبنایی در نوع نگاه دست اندرکاران برنامه وجود دارد که با گذشت زمان مرتفع نخواهد شد. به عبارت دیگر روح برنامه دچار مشکلاتی اساسی است که اجازه بالندگی - در همان مقیاس و مسیر پیش بینی شده - را به آن نخواهدداد.
این مشکلات، دقیقا نبود یا کمبودهمان ویژگی هایی است که درباره "نود" برشمردم. ممکن است نبود این ویژگی ها در "هفت" به دلیل احتیاط های مرسوم و مراعات هایی باشد که برای پا گرفتن برنامه در قسمت های آغازین و خطر نکردن در آغاز راه، لازم است ولی تجزیه وترکیب برنامه در حال حاضر امیدواری چندانی برای آینده به بار نمی آورد.
روح حاکم بر " هفت" ، چالش نیست، تظاهربه دوستی و رفاقت و دورهمی است. این باعث می شود درست در همان نقطه ای که فردوسی پور سوژه را می شکافد و به دل ماجرا می زند، طرفین دعوا را در بحرانی ترین شرایط رو به رو می کند و با تحلیل درست شرایط، معمولا به حل مشکل کمک می کند، جیرانی می گوید که برای دامن نزدن به اختلاف کارگردانان، کلا به این ماجرا نخواهند پرداخت! دقیقا در همین نقطه است که نود به برنامه ای تاثیرگذاردر ورزش - وحتی گاه در سایر عرصه های اجتماعی، سیاسی - بدل می شود ولی "هفت" درمیانه مسائل مهم و چالش برانگیز، بی تاثیر می ماند.
این در حالی است که گزارش های مربوط به ماجرای کارگردانان هم تولید شده بود ولی با فشار خانه سینما، کل ماجرا از برنامه حذف شد. این توصیه پذیری که آفت برنامه های چالشی است، گریبان "هفت" را در همین ابتدا گرفت. ولی "نود" بخشی از قدرتش را از همین توصیه ناپذیری می گیرد و این هم به پشتوانه جذب مخاطب انبوه از طریق صداقت و شفافیت است. شاید به همین دلیل است که بسیاری از مباحث در "نود" به قضاوت بینندگان گذارده می شود و این، قدرت برنامه را مضاعف می کند.
فردوسی پور خود را به برنامه اش چنان گره زده است که وجود "نود" بدون او متصور نیست وویژگی های خود او و برنامه اش یکی شده است. جیرانی که کارگردانی شناخته شده به حساب می آید همین قابلیت را دارد به شرطی که همان ویژگی ها را در خود و برنامه اش تقویت کند.
مهم ترین دلیل آنکه من معتقدم جیرانی به دلایل گوناگون، این امکان را ندارد که به جایگاه فردوسی پور نزدیک شود یا برنامه اش را به آن پایه از اعتبار برساند، این است که جیرانی در دایره تولید سینما حضور دارد وبر خلاف فردوسی پور، عملا در بسیاری از مباحث بحث برانگیز سینما، ذی نفع است، بنابراین از نقد بی محابا پرهیز می کند. او دائما باید مراقب باشد مسوول سینمایی از دستش نرنجد تا مبادا بعدها درمراحل دریافت پروانه ساخت و نمایش مشکلی برایش پدید آید. یا هوای فلان بازیگر و همکار کارگردان وسایر سینماگران را داشته باشد تا نکند به تریج قبایشان بر بخورد و امکان همکاری های مشترک آینده از میان برود، او حتی بعدها به منتقدان هم نیاز دارد و مهم تر از همه آنکه باید مراقب باشد تهیه کنندگان از او دلخور نشوند که آن وقت آینده حرفه ای اش بدجوری به خطر می افتد. او همان روند محافظه کارانه مراعات با سینماگران را که در برنامه " دوقدم مانده به صبح" برگزیده، در این برنامه هم ادامه می دهد. باید به او حق داد. اما به مخاطب هم باید حق داد که امیدی به رشد وبهبود این برنامه نبندد.
جیرانی در دو برنامه ای که گذشت نشان داد بیش ازحد محافظه کار است، ترجیح می دهد همه را راضی نگاه دارد و قید صراحت، شفافیت، جسارت و نقد بی محابا، که از آن به عنوان نخستین ویژگی نود یاد کردم را به خاطر به خطر نیفتادن آینده حرفه ای اش، زده است. چاره ای هم ندارد. به عکس، فردوسی پور که نه بازیکن است نه مربی، نه مدیرباشگاه و... و قرار هم نیست دلخوری و عصبانیت فلان مدیر و بهمان بازیکن نان او را آجر کند، به سادگی سوالاتی از مهمانان و مسوولان می پرسد که معمولا آنها دوست ندارند و یا غافلگیرشان می کند. اما جیرانی به دلایلی که برشمردم معمولا خود را ملزم می داند سوالاتی از میهمانش بپرسد که آنها دوست دارند و پاسخش را آماده کرده اند.
با این حساب، "نود" همیشه آبستن هیجانات و اتفاقات پیش بینی نشده است و این اقتضای برنامه های زنده چالشی است اما در "هفت" کمتر احساس می کنید برنامه، آبستن اتفاقی پیش بینی نشده باشد.
مضاف بر آنکه جیرانی تقریبا فراموش کرده که زمانی روزنامه نگار حرفه ای بوده و در کار اجرا و مصاحبه از آموزه های حرفه سابقش کمترین بهره را می برد. قاعدتا روزنامه نگاری که کارگردان هم هست و طبیعتا به مسائل و مشکلات سینما و وقایع پشت پرده سینما آگاه است، امتیازات بزرگی دارد که کمتر کارشناسی از آن بهره مند است اما جیرانی به هنگام اجرا تمام امتیازات فردی اش را پشت صحنه جا می گذارد. او می توانست اعتماد مهمانان و مخاطبانش را جلب و خیال آنها را از بابت تخصصی بودن برنامه راحت کند. جیرانی اما ترجیح می دهد نقش یک ناظر بی طرف را بازی کند که این بی طرفی گاه تا مرز انفعال، تخفیف و تنزل می یابد. او در شرایط حساس برنامه تاثیر گذاری ویژه ای ندارد و معمولا زورش به مهمان پرزورتر از خودش نمی رسد و تسلیم می شود خصوصا اگر مهمان پرزور، ازهمکاران سینمایی اش باشد و به ویژه آنکه دستی در تهیه هم داشته باشد!
نقش غیر فعال او گاه باعث می شود در شرایط حساس، روند برنامه گاه به میل مهمانان تغییر کند و جیرانی کنترل برنامه رااز کف بدهد. اتفاقی که معمولا در نود رخ نمی دهد و فردوسی پور به هر قیمتی شده کنترل برنامه را در دست خود نگاه می دارد و اگر لازم باشد حرف هرکسی را که بخواهد از موضوع خارج شود یا به تمجید از خود بپردازد قطع می کند.
جیرانی در لحظاتی سعی می کند برای گرم شدن برنامه، نقش بازی کند و این بازی کردن ضربه جبران ناپذیری به اعتبار او به عنوان کارشناس می زند. مثلا چه کسی از جیرانی می پذیرد که چندین روز پس از انتخابات و مجمع عمومی مهم کانون کارگردانان، از ماوقع ماجرا خبر نداشته باشد و از همکار بسیار جوانترش بپرسد: " راستی از کانون کارگردانان چه خبر؟ ظاهرا مجمع شان هم برگزار شد" و بعد از اینکه آن همکار از انتخابات بعد از مجمع هم خبر داد با حالتی که انگار از هیچ چیز خبر ندارد و خبر جدیدی شنیده، باز بپرسد :"عجب، خب کی رییس شد؟...." . اگر جیرانی کارگردان و روزنامه نگار، از خبر مهم سینمایی یکهفته پیش خبر ندارد که وای بر او و اگر خبر دارد و خود را به ندانستن می زند و ندانستن را برای ما بازی می کند که وای بر ما!
به همین خاطر می شود گفت نه تنها "هفت" با این شیوه کنونی، به برنامه ای موثر بدل نمی شود بلکه جیرانی هم گزینه مناسبی برای اجرا و کارشناسی این برنامه نیست.
شاید اگر علی معلم، تهیه کننده نبود و یکی دو مسئله دیگر وجود نداشت، به دلیل روحیه تهاجمی و شناخت بهترخط قرمز ها می توانست گزینه مناسب تری برای اجرای این برنامه باشد. به آن نشان که در برنامه اول با حضور او ومیلش به چالش با علیرضا سجادپور، برنامه کمی تکان خورد و جان گرفت.
قرار نیست "هفت" به اندازه "نود" بیننده داشته باشد، کسی هم توقع ندارد به اندازه "نود" جنجالی باشد. اصلا اقتضای حوزه فرهنگ این نیست. اما توقع اینکه سینما هم برای خودش یک برنامه قدرتمند و تاثیر گذار داشته باشد که مناسبات و آدم ها را شفاف کند توقع بیجایی نیست. وقتی ورزشی ها یادگرفته اند کنار هم بنشینند و مناظره و حتی مجادله کنند چرا فرهنگی ها نتوانند؟
البته تمام غرولند های بالا را در شرایطی جدی بگیرید که مسوولان ارشد تلویزیون اساسا علاقه ای به وجود یک برنامه چالشی و شفاف تلویزیونی در حوزه سینما داشته باشند، وگرنه بابت همین که هست هم خدا را شکر می کنیم و از این به بعد دم نمی زنیم.

این مطلب در شماره خرداد ماه 89 ماهنامه سینمایی 24 به چاپ رسیده است.
» ادامه مطلب

علی اکبر صادقی: سیحون جزو پایه‌گذاران نگارخانه‌داری نوین در ایران بود

علی اکبر صادقی با بیان اینکه معصومه سیحون جز پایه‌گذاران نگارخانه‌داری در ایران بود تاکید کرد خیلی از هنرمندان معروف امروز جزو نسلی هستند که با برگزاری نمایشگاه در نگارخانه او معرفی شدند.
علی اکبر صادقی، انیماتور، تصویرگر و نقاش که خود نیز زمانی در تهران نگارخانه داشته است، در مورد نقش معصومه سیحون در جریان هنری کشور گفت: بنظر من می‌توان به جرات گفت سیحون جز پایه‌گذاران نگارخانه‌داری نوین بود ،چون خیلی از هنرمندان معروف امروز جز نسلی هستند که با برگزاری نمایشگاه در نگارخانه او معرفی شدند.
وی در مورد شخصیت سیحون ابراز داشت: سیحون با برگزاری نمایشگاه از هنرمندان حمایت روحی و معنوی می‌کرد. سال‌هایی که او نگارخانه‌اش را تاسیس کرد من دانشجو بودم و بیشتر، کار گرافیکی انجام می‌دادم ولی بعد از مدتی نگارخانه‌ای تاسیس کردم که از هنرمندان شهرستانی و کسانی که پولی برای برگزاری نمایشگاه نداشتند، حمایت می‌کردم تا آثارشان را نمایش دهند.
صادقی افزود: چون نگارخانه من محل برگزاری چنین نمایشگاه‌هایی شده بود، متوجه شدم نمی‌توانم به این ترتیب آن را مدیریت کنم و برای همین نقاشی‌ را ادامه دادم. با این‌حال پیش آمده بود، سیحون بارها هنرمندان معروفی را برای برپایی نمایشگاه به نگارخانه من معرفی کرد، تا هم درآمدی کسب کنم هم گالری‌ام معرفی شود چون تمام زمان‌های نگارخانه او پر بودند.این همکاری‌ها نشاندهنده شخصیت بزرگوار این هنرمند بود.
این نقاش عنوان کرد: یکی از حسن‌های سیحون رک بودن او بود.سیحون از هیچ‌چیز ابایی نداشت و این برای من خیلی باارزش بود. درعین‌حالیکه یکی از بزرگ‌ترین هدیه‌های فرهنگی را به فرزندانش منتقل کرد. هر دو فرزند سیحون، مدیر نگارخانه هستند و این هدیه را از مادرشان دارند.
معصومه سیحون که 31 اردیبهشت درگذشت، در سال 1313 در رشت متولد شد و علیرغم میل مادرش که دوست داشت پزشک شود و در آلمان تحصیل کند، در سال 1335 وارد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران شد و در سال 1345 نیز نگارخانه سیحون را بنیان گذاشت.
نگارخانه سیحون، قدیمی‌ترین نگارخانه فعال کشور است و هنرمندان برجسته بسیاری اولین نمایشگاه‌های خود را در این نگارخانه برپا کرده‌اند که از آن میان می‌توان به سهراب سپهری،رضا مافی، جعفر روح‌بخش، فرامرز پیل‌آرام، محمد احصایی و... اشاره کرد.
مراسم تشییع پیکر این نقاش و نگارخانه‌دار سوم خرداد از مقابل نگارخانه‌اش در خیابان خالداسلامبولی‌، کوچه چهارم‌، شماره ۳ برگزار می‌شود.
» ادامه مطلب

پایان فیلمبرداری "آقا یوسف" در لوکیشن اصلی

فیلمبرداری این فیلم به نویسندگی و کارگردانی دکترعلی رفیعی در تهران ادامه دارد. تقریباً نیمی از بازیگران مقابل دوربین محمد آلادپوش رفته‌اند و فیلمبرداری نیز امروز در یکی از اصلی‌ترین لوکیشن‌های فیلم به پایان می‌رسد.
تاکنون حدود 20 درصد از کل کار مقابل دوربین رفته و از فردا گروه مشغول فیلمبرداری سکانس‌های مربوط به فضاهای خارجی می‌شوند. همچنین روز گذشته نیز احمد میرعلایی مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی به همراه جعفر گودرزی مشاور مدیرعامل و مدیر روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی از پشت صحنه این فیلم دیدن کردند.
"آقا یوسف" مضمونی اجتماعی دارد و در خلاصه داستانش آمده: آقا یوسف، بازنشسته، از پنج سال پیش پنهان از چشم دخترش در خانه‌های مردم کار می‌کند. حوادثی که در این خانه‌ها، به ویژه در دومین خانه رخ می‌دهد، مستقیماً به او ربط پیدا می‌کند و زندگی او را دگرگون می‌سازد... .
مهدی هاشمی، هانیه توسلی، شاهرخ فروتنیان، پگاه آهنگرانی، لادن مستوفی، مریم سعادت، سهیلا رضوی، ستاره اسکندری، لیلا بلوکات، داریوش موفق، رویا میرعلمی به همراه هنرمند خردسال ملیکا پارسا و با معرفی مینا خسروانی و با حضور صابر ابر از بازیگران اصلی دومین فیلم بلند دکتر رفیعی هستند.
سایر عوامل اصلی این پروژه عبارتند از: طراح صحنه: دکترعلی رفیعی، مدیر فیلمبرداری: محمد آلادپوش، صدابردار صحنه: مهدی صالح‌کرمانی، طراح چهره‌پردازی: سودابه خسروی، برنامه‌ریز و دستیار اول کارگردان: مانفرد اسماعیلی، منشی صحنه: مرجان تاجیک، عکاس: مسعود اشتری، مدیر تدارکات: حیدر زرقومی و مشاور رسانه‌ای: امین داداشی.
» ادامه مطلب

آواز خوانی بان کی مون در یک نشست رسمی

بان کی مون دبیرکل سازمان ملل در یک نشست رسمی در استانبول آوازی را به زبان کره ای خواند. در ضیافت شامی که احمد داوداوغلو وزیر خارجه ترکیه به افتخار میهمانان کنفرانس بین المللی سومالی در استانبول ترتیب داده بود، بان کی مون به زبان کره ای آوازی خواند.
در این ضیافت شام گروه موسیقی اصیل ترکی شروع به اجرای آوازی به نام "کاتب ام" کرد، داوود اوغلو که کنار بان کی مون نشسته بود متوجه شد وی زیرلب این آهنگ را به زبان کره ای زمزمه می کند. در همان حین وزیر خارجه ترکیه از بان کی مون خواست تا این آهنگ را برای میهمانان بخواند.
دبیرکل سازمان ملل پیش از اینکه شروع به خواندن این آواز کند درباره آن گفت: این آواز را در دوران جنگ کره از سربازان ترکیه یاد گرفته ام و به زبان خود آن را همیشه زمزمه می کنم .
بان کی مون برای شرکت در کنفراس بین المللی سومالی به ترکیه سفر کرده است. این کنفرانس سه روزه دیروز 21 مه در استانبول با حمایت سازمان ملل و با حضور وزیر خارجه ترکیه، بان کی مون و شریف شیخ احمد رئیس جمهور سومالی شروع شده و امروز به پایان خواهد رسید.
» ادامه مطلب

گفت‌وگوی خبرگزاری مهر با حیدری‌فاروقی: "شرق، دیوار، آفتاب" با 250 میلیون تومان تمام شد

شاهین امین، الهام نداف: مستند "شرق، دیوار، آفتاب" مجموعه‌ای هزار دقیقه‌ای بود که به روابط متقابل فرهنگی ایران و چین، تاثیر ایران در فرهنگهای آسیایی و مدیریت توسعه می‌پرداخت.اما با وجود فعالیت چهار ساله سازندگانش مانند بسیاری از مستندهای دیگر به خوبی دیده نشد.
رامین حیدری فاروقی متولد 1345 تهران است. وی کار ساخت فیلم را به طور جدی با کارگردانی ویدئوکلیپ های «اشک افشان» و «کاروان» آغاز کرد. او در مدت فعالیت هنری خود بیش از هر چیز وقت خود را صرف ساخت مستند کرد و پروژه های بزرگ مستند را برای تلویزیون آماده کرد. از مستندهای او می توان به آثاری چون "رودی تا بهشت"، "اینجا آفریقاست" و "شرق، دیوار، آفتاب" اشاره کرد. یکی از بازرترین ویژگیهای این مستندساز به سامان رساندن پروژه‌های چند ساله و مجموعه‌های مستند است. حیدری فاروقی تا امروز چیزی حدود هفت هزار دقیقه مستند تلویزیونی را کارگردانی کرده است که علی رغم مدت زمانی که صرف ساخت این مستندها کرده به دلیل نگاه غلط و ساده‌انگارانه که به مستند در بین سینماگران، منتقدان و مدیران وجود دارد آنطور که شایسته بودند دیده نشده ‌اند. گفتگوی ما با این مستندساز پیرامون وضعیت ساخت مستند تلویزیونی و مشکلات ساخت آن است.

*بعد از پخش مستند "شرق، دیوار، آفتاب" خیلی دوست داشتیم از چند منتقد برای این شست دعوت کنیم تا در این جلسه حضور داشته باشند اما متاسفانه هیچ کدام حداقل نیمی از این مجموعه را ندیده بودند.ظاهرا ندیدن مستند تبدیل به یک تصمیم عمومی شده است.
- این چیزها دیگر برای من عادی است . البته این حرفه ای که دارم و از بخت و اقبال سراغش رفتم با هیچ چیز عوض نمی کنم.این حرفه بیرونش مردم را کشته و تویش من را. اگر بخواهم کمی درد‌ دل کنم، باید بگویم خود تلویزیون هم در ارائه آثار مستند، از همه امکاناتی که در معرفی نمونه‌های داستانی به کار می‌گیرد، استفاده نمی‌کند. در میان همه مستندهایی که برای تلویزیون ساخته‌ام، تنها همین آخری، ''شرق، دیوار، آفتاب'' که مربوط بود به فرهنگ مدیریت و مدیریت فرهنگی در تمدن‌‌های آسیایی چین و ایران، زمان پخش و تکرارش، هم خوب بود، هم جابه‌جا نشد! البته به دلیل قانونی نانوشته که آثار داستانی در جدول پخش برنامه‌ها تکان نمی‌خورند و در هر سوگ و سور بدون اطلاع قبلی برنامه‌های مناسبتی جای مجموعه‌های مستند را می‌گیرند گاهی بیننده، برنامه را گم می‌کند، شاید مطمئن شود که همین بود و تمام شد، اما دوباره یک روز می‌بیند، کار دارد پخش می‌شود.
شما فکر می کنید من برای پروژه "شرق، دیوار، آفتاب" چقدر هزینه کردم؟

*ایرادی ندارد رقم دقیقش را بیاوریم؟
- معمولا همه سعی می کنند اعداد و ارقام دقیق را پنهان کنند اما برای من مشکلی ندارد.کل پروژه چین با 250 میلیون در عرض چهار سال ساخته شد.

* یعنی می خواهی بگویی به اندازه نصف یک فیلم سینمایی هم هزینه بر نبود؟من تصور می کردم حداقل یک میلیارد تومان صرف این پروژه شده است.
- یکی از دوستانی که برنامه را هم ندیده به مدیر گروه فرهنگ و تاریخ و هنر شبکه یک که مسئولیت پروژه را بر عهده داشت گفته بود به فاروقی یک میلیارد و دویست میلیون تومان می دهید که در مورد چین برنامه بسازد؟مدیر گروه هم گفته بود که اولا ما یک میلیارد تومان به این آقا بدهکاریم. دوما شما برنامه را نگاه نکردید. این برنامه در مورد چین نیست بلکه به روابط متقابل فرهنگی ایران و چین و تاثیر ایران در فرهنگ های آسیایی و مدیریت توسعه در کشورهای در حال توسعه می پردازد و در واقع چین یکی از شاخص های این توسعه یافتگی است.

* کشوری که بالاترین رشد توسعه را دارد.
- و به راحتی نشان می دهد که در یک کشور ایدئولوژیک شما می توانید زندگی شخصی داشته باشید.یکی از مسائلی که ما به آن می پردازیم این است که چرا چیزی به عنوان زندگی شخصی برایمان معنا و مفهوم ندارد.در هر شرایط سیاسی تو یک زندگی شخصی داری و یک زندگی اجتماعی.چطور است که ما وقتی می خوابیم در حال نق زدنیم.در خانه کنار خانواده هم همین کار را می کنیم. وقتی سر کلاس درس استاد هستیم همان حرف های همیشگی را می زنیم و همه کارها و گله و شکایت هایمان مثل هم شده است . شما فکر می کنید نباید دامنه لغاتمان در حوزه های گوناگون با هم فرق کند؟حالا شما تصور کنید یک پروژه با این مختصات در تلویزیون تولید می شود و همه این ها را هم در بر می گردد.من از یکی از مدیران تلویزیون پرسیدم فکر می کنید "شرق، دیوار، آفتاب" با چه هزینه ای ساخته شد. می دانید به من چه جوابی داد؟ گفت این که مربوط به پنج، شش سال پیش است و فکر می کنم حدود 600، 700 میلیونی بودجه در اختیارت گذاشتیم.

*یعنی خودشان هم نمی توانند تصور کنند این مستند باچنین هزینه ای ساخته شده باشد؟
- به هیچ وجه.

* این مقدار هزینه صرف ساخت پروژه شده یا هزینه تحقیقات را لحاظ نکردی؟
- همه چیز این کار با 250 میلیون تومان تمام شد.فقط 50 میلیون تومان آن هم بعدا به خاطر پرمیشن داده شد.

*واقعا چنین کاری بازگشت اقتصادی برای تو مستند ساز دارد؟
- من اگر کار تبلیغاتی نکنم نمی توانم مستند بسازم. هر چهار سال یک بار مستند می سازم تازه هر پروژه هم چیزی حدود دو سال زمان تحقیق می برد.پروژه چین با سه دوربین فیلمبرداری شده هشت ماه برای تدوینش وقت صرف شده است و پنج بار ویرایش شده است .پروژه ای که باید به صورت استاندار و در حالت عادی در طول پنج ماه تصویربرداری شود. در طول 75 روز با روزی 18 ساعت کار تصویر برداری شد. با چنین شرایطی من باید حداقل هایی از رفاه را برای گروهم مهیا کنم. من تا جای ممکن به شهادت همه آنهایی که با من کار را کردند این شرایط را فراهم کردم اما نسل من که وقتشان را در این مسائل سپری می کنند در حال انقراض است. من درآمدی که بابت مشاوره تبلیغات کسب می کنم دو برابر پروسه تولید است. آن هم فقط بابت مشاوره .البته تلویزیون برای من احترام زیادی قائل هستند که پروژه بعدی ام را تصویب می کند و من بسیار از این بابت ممنونم چون کدام تهیه کننده بخش خصوصی می تواند این کار را کند؟ همه دوست دارند برنامه های سرگرم کننده و پروژه های سینمایی که بازگشت سرمایه دارد تولید کنند و امکان پروژه های این چنینی بسیار محدود است. تولید کالای فرهنگی پر دردسر است؛ دامنه معانی چندلایه‌اش ممکن است گرفتاری ایجاد کند، مردم در مجموع خسته‌اند و خیلی‌ها ترجیح می‌دهند فراموش کنند تا اینکه به یاد بیاورند. در چنین احوالی تولید مجموعه مستند، برای هیچ‌کس مزیت نسبی ندارد. بازار سیاست و سرگرمی گرم‌تر است اما من شخصاً جایی برای گلایه ندارم خیلی خوشحالم که مستندسازم و از احترام و مهربانی مدیران و کارشناسان تلویزیون برخوردارم و چند هزار دقیقه فرصت و اعتماد نصیبم شده تا نماینده باشم، مسافر باشم و سفرنامه‌‌هایم را در پیشگاه میلیون‌ها بیننده بگذارم، قیمت این امکان، خیلی، بیش از این‌هاست و من اگر امکان مالی‌اش را داشتم، حاضر بودم بابت این بخت یاری بسیار بیشتر هزینه کنم.

* پیشنهاد کارها را تو به تلویزیون می دهی یا از طرف تلویزیون به تو داده می شود؟
- من پیشنهاد می دهم من طرح را پیشنهاد می‌کنم، در جلساتی از آن دفاع می‌کنم، مشورت می‌گیرم و ماجرا پیش می‌رود تا تولید. این روند هربار معمولاً حدود دو سال طول می‌کشد. مثلاً مستند آینده ام ''خشت بهشت'' در شورای علمی گروه فرهنگ و هنر و تاریخ شبکه یک نهایی شد، چندبار مورد کارشناسی قرار گرفت تا به شورای طرح و برنامه رسید و تصویب شد، و تا مراحل اداری طی شود و اسفند امسال ما اولین قسط کار را بگیریم، جمعاً دو سال طول کشید. خود پروژه هم 310 روز تصویربرداری دارد و یک‌سال هم کار تدوین و مراحل بعدی و خلاصه تا نمایش از تلویزیون، می‌شود چهار سال .

* توضیحی در مورد برنامه هایت به مدیران می دهی؟ چون هر چه کار ریزتر و دقیق تر باشد توضیح برای تصویب پروژه سخت تر است و در پروژه های این چنینی تهیه کننده معمولا یک برآورد کلی می خواهد.
- یکی از مشکلات من این است که زیاد توضیح می دهم که باعث گرفتاری می شود. هر چه اطلاعات بیشتر بدهی پروسه تولیدات سخت تر است.البته از قصد این کار را می کنم چون می خواهم سنگ هایم را از همان اول جا کنم که مشکلی در طول تولید پیش نیاید.

* اتفاقا در طول مستندهایت هم اطلاعات زیادی به خورد مخاطب می دهی.
- در ساخت مستند رویه ای دارم که به آن پروسه 100 سوالی می گویم یعنی اگر تو می خواهی مستندی بسازی اول باید 100 سوال در ذهنت داشته باشی.بعد این 100 تا به 50 و 25و 10 و پنج و سه ویک می رسد. زمان ساختن از سوال اول شروع می کنم تا به صدمی برسم.در چنین کارهایی دقیقا برعکس عمل می کنم و در تدوین هم همین شیوه را پیاده می کنم.

*هزینه ای هم برای تصاویربرداری در چین گرفتند؟
- اول قرار بود از طریق همکاری با تلویزیون دولتی چین cctv ، پولی برای مجوز تصویربرداری نپردازیم، اما بعد که از ابعاد و کیفیت ماجرا باخبر شدند ما را به بخش بین‌الملل که قبلاً بابی.بی.سی کار کرده بودند متصل کردند و بحث هزینه‌های نجومی پیش آمد که اگر می‌خواستیم بپردازیم پولمان نمی‌رسید. پس باید از در دوستی و جلب اعتماد و رودربایستی و من بمیرم و تو بمیری درمی‌آمدیم و عملیات معمول پارتیزایی! به این ترتیب بعضی جاها را خودم در سفرهای بازبینی و در کسوت توریست گرفتم، قسمت‌هایی را هم با تیم در نقش گردشگر گرفتیم، یعنی با دوربین کوچک و سبک که متعلقاتشان را باز می‌کردیم و خُرد، خُرد از طریق بچه‌‌ها می‌بردیم آن‌ طرف دروازه‌های ورودی، بعد سرهم‌شان می‌کردیم و کار را پیش می‌بردیم و نماینده هم محدودیت اقتصادی ما را باور کرده بود.
*چطور توانستی از شهر ممنوع و دیوار چین فیلمبرداری کنی؟
- خیلی از جاها را که هزینه برای مجوز تصویربرداری بالا بود، همان‌طور که گفتم پیش رفتیم، بخش‌هایی را با روابط فرهنگی و دوستی هماهنگ کردیم، جاهای خیلی مهم را هم بصورت محدود برای یک روز یا چند ساعت پرداخت می‌کردیم و با وسایل کامل وارد می‌شدیم. و بعد تصاویر به شکل ترکیبی مونتاژ شدند و به نظر می‌آید. حالا وقتی محصول تمام شده را می‌بینند تصور می‌کنند با خیال راحت و سرحوصله کار انجام شده است؛ ولی این‌طور نبود و در بخش‌های بدون مجوز مدام دست و دلمان می‌لرزید و مواظب دوربین‌های مدار بسته بودیم؛ دیوار چین را هم به همین شیوه تصویر گرفتیم وگرنه قیمت و بهای مجوز روزی 6000 دلار و برای هر نفر از اعضای تیم، ششصد دلار بود.

*یعنی کاملا ممنوع فیلمبرداری کردی؟
- آن هم در شرایطی که نماینده تلویزیون کنارم ایستاده بود و باید توجیه اش می کردم که باور کنید من برای کشور چین و ایران کار فرهنگی انجام می دهم.خیلی سخت و انرژی بر است.

*چه مدت در چین فیلمبرداری کردی؟
- 70 روز با گروه همراه بودم و دو سفر 15 روزه شخصی هم داشتم. برای اینکه بتوانم همه فصل هایشان را داشته باشم خودم تصاویری را با دوربین رو دست در فصل های بهار و تابستان و در طی این دو سفرگرفتم بعد هم پاییز حدود 70 روز با گروه آنجا بودیم.آن وقت از دور که به این کار نگاه می کنند می گویند سه فصل گروه به دیوار چین رفتند! نمی دانم تا کی می شود به این روش فیلم سازی ادامه داد؟

*تو که ناراضی نیستی؟
- نه ابدا. من از گلایه کردن بیزارم اما فقط می خواهم بگویم اگر این مستند سازی تمام زندگیم را هم تحت الشعاع قرار بدهد باز هم این کارم را ادامه می‌دهم .

*بحث ما تکثیر نیروهایی شبیه توست.
- من هم به خاطر همین مشکلات ساخت برنامه های این چنینی را مرور می کنم. من بارها به خودم گفتم آقای رامین حیدری فاروقی هزاران نفر مثل تو فرصت این را ندارند مختلف دنیا را ببینند نباید تصویری برای آنها ببری که بگویند کوفتت بشود. باید بگویند تو نماینده لایقی از طرف همه ما بودی.

* برگردیم سراغ برنامه سازی در تلویزیون.با همه حسن ارتباط مناسبی که با تلویزیون داری وبه قول خودت هیچ‌گاه بیش از معمول معطل نمی‌شوی ،بازدر چنین وضعیتی قرار داری؟
- با همه این ها من برای پروژه بعدی‌ام یعنی "خشت بهشت" یک سال و نیم، دوسال خودم هزینه کردم چون معتقدم من اگر اسم خودم را تهیه کننده تلویزیون می گذارم تنها کارم تقسیم پول نیست و باید به معنای واقعی تهیه کننده باشم.در نتیجه من باید بتوانم برای پروژه های بزرگ خودم را آماده کنم.

*یعنی مرحله پیش تولید پروژه "خشت بهشت" را خودت هزینه کردی؟
- بله من باید بروم تحقیق کنم وسایت راه بیندازم و کلی کار دیگر که همه این ها هزینه بر است و من برای اینکه پول این کارها را داشته باشم باید از راه تبلیغات درآمد به دست بیاورم. من باید پژوهشی قابل ارائه داشته باشد، برای این کار باید پژوهشگر استخدام کنم. شما فکر می کنید پروژه ای که قرار است در کل ایران و 10 کشور دنیا تولید بشود به آسانی قابل توجیه است؟ اسم کشور خارجی که می آید همه فکر می کنند ما علاوه بر برنامه سازی تفریح و گشت و گذار هم می کنیم در صورتی که انگار فراموش کرده اند سفر کردن به خارج از ایران آنقدر راحت شده که شما با ثبت نام در یک تور هفت میلیونی می توانید کل اروپا را بگردید بدون اینکه ذره ای از سختی های ساخت برنامه را متحمل شوید. شاید یک زمانی در زمینه سفرهای خارج از ایران محدودیت ها یی وجود داشت اما امروز اگر کسی اوضاع مالی اش در حد متوسط باشد می تواند به کشورهای آسیایی سفر کند. می خواهم بگویم ما در فضای واقعی هم نیستیم و کسانی که دارند این ماجرا را نگاه می کنند فکر می کنند این اتفاق یک امتیاز ویژه و به نوعی تبعیض است.

* معتقدی این ها امتیاز نیست؟
- تبعیض این است که من کار تبلیغی که دوست ندارم انجام می دهم.برای اینکه بتوانم درآمد پروژه های مستندم را دربیاورم.اگر کسی بخواهد کار متفاوت تولید کند از من کمک می گیرد اما در نهایت واقعیت این است که آگهی به دستمال کاغذی ختم می شود و مستند سازی است که کار فرهنگی است و ماندگاری دارد. البته اگر من پول هم بدهم و این کارها را بسازم ارزش بالایی دارد و به همین خاطر به هیچ وجه ناراضی نیستم.

* یعنی تو حاضری با این همه مشکل باز هم سراغ ساخت مستند بروی؟
- صد درصد و اگر بتوانم و پولش را داشته باشم برای این کار هزینه هم صرف می کنم. چون تو وقتی به عنوان توریست به کشورهای دیگر دنیا سفر می کنی همه چیز را از پشت ویترین می بینی اما وقتی می خواهی برنامه بسازی در جریان همه امور قرار می گیری.به عنوان مستند سازی که روی فرهنگ مدیریت و مدیریت فرهنگی کار می کند به پارلمان و حاشیه شهر و مدرسه و دانشگاه و ... می روی و این می شود تجربه.

* اما تازه با این همه کار مستند ارزشمندی که تو در تلویزیون ساخته ای "خشت بهشت" اولین کار مستند با درجه الف است؟
- اساس تلویزیون همین است. جالب آن که پروژه الف "خشت بهشت" ضمن تایید همه کدهای برآورد شده تنها 50 درصد هزینه را دریافت کرد.

*راستی تو چرا نسخه سینمایی از کارهایت ارائه نمی کنی؟
- سر پروژه "خشت بهشت" حتما این کار را می کنم.خیلی از مدیران همیشه به من می گفتند ما که نمی توانیم 40 قسمت را بزنیم زیر بغلمان و عرضه اش کنیم. برای "خشت بهشت" از همین حالا به یک نسخه سینمایی ، به طور مجزا فکر می کنم.چون نمی‌پسندم بدون طراحی از دل یک مجموعه 1000 دقیقه‌ای نسخه سینمایی استخراج کنم.

*تو معمولا تصاویرت را چند برداشته می گیری؟
- من همیشه دو به یک می گیرم . اگر این کار را نکنم اصلا نمی توانم مستند بسازم.باید حواسم جمع باشد که پروژه 300 روزه را در 100 روز تمام کنم. اگر برنامه آفریقا ما را دیده باشید یک قسمتی در باره قبیله ماسایی ها دارد. بی بی سی برنامه ای در همین رابطه نشان می دهد که طرف می گوید من آمده ام یک ماه را در قبیله ماسایی ها بگذرانم. کل زمانی که من توانستم در آن پروژه باز کنم و از آن قبیله تصویر بگیرم این بوده که صبح زود ساعت سه از هتل راه بیفتیم و ساعت 10 خودمان را به قبیله ماسایی ها برسانیم و تا غروب تصویر بگیریم و بعد هم برگردیم. چیزی حدود شش،هفت ساعت تصویربرداری مفید که ماحصلش دو قسمت برنامه بود. چه کسی این ها را دیده و درباره اش مطلب نوشته؟

* چرا مستندهایی که در تلویزیون پخش می شود هر چقدر هم خوب باشد باز ما مجاب نمی شویم تا انتها آنها را ببینیم.
- آن وقت مدیر تلویزیون یک کار سرگرمی تولید می کند و همه درباره اش حرف می زنند، و توی روزنامه ها عکس شان است.اما کسی نمی‌آید به من بگوید بودجه بیت المال را درست مصرف کرده ام یا خیر؟
* تازه تو برنامه ساز موفقی در تلویزیون هستی.
- من هیچ مشکلی بیش از حد معمول ندارم. اما من به مدیر هم حق می دهم که انگیزه ساخت برنامه های ساده ای مثل طنز را بیشتر داشته باشد که حرف و حدیثی هم ندارد. چون ما باید نظرهای زیادی را جلب کنیم تا بتوانیم یک برنامه مستند بسازیم.و در نهایت بعد از ساخته شدن هیچ واکنشی از طرف نویسندگان منتقدان حتی مستند سازان هم وجود ندارد .در این شرایط کدام مدیری ترغیب می‌شود؟ من در این سال ها بایکوت کامل بودم وهیچ واکنش ومطلبی به جز چند مطلب در مورد کارهای قدیمی ام مثل "رودی تا بهشت" ندیده ام.
* احتمالا دیدند تو که کار خودت را می کنی پس دلیلی ندارد که درباره کارهایت حرف زده شود!
- نمی دانم برنامه "گره" که مستندی درباره فرش بود را دیده بودی یا نه. آن موقع که من این را کار کردم اصلا چنین مستندهایی رایج نبود.این را هم بگویم که خیلی تلاش برای عرضه بین المللی کارهایم نکردم. میراث فرهنگی حدود ده سال پیش جشنواره ای برگزار کرد که مستند "گره" من در بخش داخلی این جشنواره رد شد. مدیران تلویزیون همه از این کار تعجب کرده بودند. مدیر پروژه ام من را دید و گفت که نظرت در مورد این کار چیست ؟گفتم نظری ندارم چون سطح نظرات من پایین تر از آن است که بتوانم مطرحش کنم. به خاطر همین از آن به بعد هرگز در جشنواره ای شرکت نکردم.
* تا به حال برای برنامه هایت علاوه بر خرج و مخارجی که خودت تقبل کردی به فکر گرفتن اسپانسر هم افتادی؟
- من باید به عنوان تهیه کننده اگر کارم را دوست دارم برایش اسپانسر پیدا کنم تا 50 درصد کسری اش را پر کنم و بتوانم کار را بفروشم تا چرخه اقتصادی بچرخد.

*چطور ممکن است امثال رامین حیدری فاروقی تکثیر بشود؟
- نمی‌‌دانم آیا الان کسی حوصله چهار سال انتظار برای رسیدن به نتیجه را در نسل جوان‌تر دارد یا نه؟! به هر حال وقتی کسی مستندی تک‌قسمتی را در بخش خصوصی می‌سازد، در جهان بیشتر و بهتر دیده می‌شود و صاحب احوال خود است و محدودیت‌های نمایش برای عموم از تلویزیون را هم ندارد. به جشنواره‌ها می‌رود، تشویق می‌شود و امتیاز می‌گیرد. اما کار با تلویزیون دولتی و نماینده این جریان بودن و حضور با این عنوان در جهان، ماجرای کاملاً متفاوتی است.
در طول همه کارهایی که ساخته‌‌ام پیوسته مدیران تلویزیون تغییر کرده‌اند، کسی رفته، دیگری و دیگری آمده، این کار را دشوار می‌کند، مسیری و سرنوشتی که انگار در حوزه مدیریت ما، قرار نیست عوض شود. باید در نظر داشت ذات مقایسه‌ی سعدی و کنفسیوس دشوار است و معرفی و قبولاندن آن به مدیران دشوارتر، حالا تصور کن همان مدیران تغییر کنند. و هزار اما و اگر دارد، من که مثلاً در این زمینه حرفه‌ای شده‌ام و حواسم هست که غافلگیر نشوم، ناگهان با معنایی در ذهن بازبین پخش تلویزیون مواجه می‌شوم که باز غافلگیرم می‌کند، یعنی او چطور به این نتیجه رسیده؟!

* تکرار پخش برنامه‌های مستند هم روش نظام مندی ندارد.
- پخش برنامه مستند تلویزیونی در شبکه های مطرح دنیا اصلا اینطور نیست.در تلویزیون ایران نهایت تکرار دو بار است که یکی بعد از برنامه و تکرار دوم هم چند سال بعد از اولین پخش است. اما در یک شبکه مطرح دنیا که برای مستند و برنامه های فرهنگی ارزش زیادی قائل است در اکران اول در طول دو ماه 20 بار برنامه را در ساعت های مختلف تکرار می کند. یعنی کاری می کنند که حتی اگر هم نخواهی ،برنامه را ببینی .بعد در ساخت برنامه های بعدی می توانند حمایت مردم و تولیدکنندگان را جذب کند.

* این باور در بین مدیران ما وجود ندارد.
- من می گویم باید مدیری که از بخش کیفی حمایت می کند با واکنش خوب تشویقش کرد که دفعه بعد بیشتر این کار را انجام بدهد.
* قبول دارم که این باید باور جمعی بشود اما مگر شبکه چهار برای این کار تعریف نشده؟ این تکرار بر عهده این شبکه است.
- ما چون مکانیزم روشن و تعریف شده ای برای تولیدات تلویزیونی نداریم نمی توانیم به این دسته بندی ها امیدوار باشیم.من مخالف تقسیم بندی شبکه های تلویزیونی هستم. چون باید مستند در شبکه های مختلف تقسیم بشود.

* منظور من شبکه فرهنگ بود.
- شبکه فرهنگ خوب است اما مستند باید در شبکه های مختلف تکثیر بشود . اما اینکه در شبکه چهار چرا این اتفاق نمی افتد نمی دانم. اما مثلا اگر من بروم در شبکه چهار باید بودجه ده مستند را بگیرم, که امکان ندارد اما چون درشبکه اول پروژه بزرگ دیگری نیست من می توانم با کلی صرف زمان بودجه بهتری بگیرم.

*از تولید خارج شویم برای من جالب است که حتی مستندسازان هم در مورد کارهای شما صحبت نکردند.
- شما ببینید مطرح ترین مستند سازهای ما مشتری کارهای من نیستند و آنها را سری دوزی قلمداد می کنند در صورتی که توضیح یک نوع زیبا شناسی و جریان و معنا در هزار دقیقه همان قدر سختی دارد که ایجاز در مستندهای یک قسمتی و این را هم بگویم که همه قسمت های مستندهایی که ساخته ام مجزا از هم است.

*اتفاقا لحن هم در خیلی قسمت ها بالا و پایین می شود.
-حجم و نوع و جنس نریشن در هر قسمت متفاوت است. یعنی قسمتی که درباره توریسم است لحن آقای تهامی نژاد را به صورت یک راهنمای تور است . تند تند شلوغش می کند. برای برنامه ای که راجع به سینما و تلویزیون است آنونس پخش کردم. برای بخش دانشگاهی پوزیشن استاد دانشگاه را گرفت. برای خانم نونهالی من وقت گذاشتم که ادبیات شهرزاد را با سفرنامه ناصر خسرو با ادبیات بیهقی و زبان سعدی هم دوره آن ترکیب کنم و به شهادت خود اثرحتی یک ایماژ شاعرانه هم در آن نیست. یعنی ارجاع خارج از متن ندارد و فقط آهنگ و نثر مسجع است. من کنفسیوس که در چین بازتولید شده را با سعدی که معاصر او است مقایسه کردم.بعدهمکار مستندسازی به من می گوید خیلی زحمت کشیدی و با چند دوربین کار کردی و تصاویر هم خیلی خوب بود اما این سید اجل و سعدی و این ها به ما نمی چسبد. انگار ما واقعا حوصله فرهنگ را نداریم. من از کل چهل دقیقه برنامه پنج شش دقیقه را به ادبیاتی اختصاص دادم که همه ما را از طریق آن می شناسند هیچ کس حوصله این حرف ها را ندارد. من به پرگویی و سانتی مانتالیسم متهم شده ام . در صورتی که بخشی از اثر فضاسازی است . ما وقتی یک مکان را برای اولین بار می بینیم اول سکوت می کنیم و بعد به وجد می آییم و درنهایت سخن می گوییم. من هم همین کار را کردم.

*اتفاقا در همه این مستندهایی که از تو دیدیم "شرق , دیوار ,آفتاب" به نسبت باقی مستندها ریتم جذاب تری دارد.
-تو جزو معدود آدم هایی هستی که به این نکته اشاره کردی.

*فکر می کنم به خاطر زمانی است که صرف تدوین آن کردید.
-من واقعا برای این پروژه وقت گذاشتم و طراحی کردم. در صورتی که از مجموعه 56 قسمتی افریقا من تنها صاحب 26 قسمت آن هستم چون قرار بود به کشورهای دیگر هم سفر کنم که نشد. اما در مورد "شرق , دیوار ,آفتاب"هر سوالی که مطرح کردیم جواب دادیم.

*مگر کسی از "شرق،دیوار،آفتاب" انتقاد هم کرده است؟
ـخیلی دردناک است که همیشه به من می گویند کار قبلی ات بهتر است. وقتی "رودی تا بهشت" را ساختم کسی به من نگفتم کارت خوب است اما زمانی که " اینجا افریقاست" را ساختم همه گفتند کار قبلی ات بهتر بود.در صورتی که خودم بهتر از هر کسی می‌دانم کدام کارم بهتر است.

*اتفاقا حجم اطلاعاتی که در مستند چین وجود دارد هرگز با مستندهای دیگر قابل مقایسه نیست . ممکن است حتی ایراد این باشد که من مخاطب از این اطلاعات جا می مانم.
ـ اگر مستند درست پخش می شد این امتیازش بود. یعنی بعد از هر بار تکراربه نکات جدیدی پی می بردیم.

*مشکل تو بحث آسیب شناسی اثر است؟ در واقع می خواهید که در مورد اثری که ساخته‌ای حرف بزنند تا بتوانید به اشکالات کارت پی ببرید یا این که بتوانی انگیزه پیدا کنی که کارهای بعدی را بسازی؟
ـ قرار است ما بعد از ساخت برنامه هایمان متوجه نقاط قوت و ضعفمان بشویم. من که نباید این کارها را با رفیق بازی در مطبوعات جلو ببرم. همه به من می گویند تو نیستی. واقعیت این است آنهایی که هستند وضعشان خیلی از ما بهتر است.

*ظاهرا در این زمانه قرار بر بودن است و انگار خود حرفه چندان هم مهم نیست.
ـ اگر قرار به بودن باشد من همه جوره می توانم کمتر وقت بگذارم و بعد هم بمانم. ما همیشه بخش دولتی را قبول نداشتیم اما در تاریخ گاهی بزرگان فرهنگی بنا به مصلحت ویا ذوق و شوق مدیران دولتی را به خاطر ساخت برنامه هایشان تشویق کردند. حالا اگر مدیری کار خوبی انجام بدهد چه کسی او را تشویق می کند؟

*از نظر تو مهم اتفاق فرهنگی است؟
ـبله. وقت و انرژی گذاشتن برای فرهنگ سخت است .حال آنهایی که چنین می‌کنند چه در بخش دولتی و خصوصی باید مورد بی مهری قرار بگیرند؟

*یعنی فکر می کنید دلیل دیده نشدن آثارت این است که بخش دولتی تهیه کنندگی آن را بر عهده دارد؟
ـمنظور من از دیده نشدن کل مجموعه است که شامل مدیر و همه آنهایی که این کارانجام می دهند، می‌شود.این نوع مستندها هیچ مزیت نسبی برای مجموعه سرمایه گذار آن ندارد .اما برای من مزیت شخصی دارد و هر چه کار انجام بدهم در رزومه کاری ام قرار می گیرد.

*اگر قرار باشد از از ابتدا شروع کنی این راه را ادامه می دهی؟
ـ چون عقلم کاملتر است احتمال خیلی زیاد سختی هایش را به جان نمی خرم.

*عقل حساب گرت؟
دقیقا.الان رویم نمی شود از واژه‌های عشق و اخلاق و معنا استفاده کنم. به خاطر استفاده زیاد و نا به جا از این واژه ها فکر می کنم باید یک معنا زدایی از این واژه‌ها انجام بدهیم.

*درباره مجموعه بعدی خودت بگو ،گفتی "خشت بهشت" قرار است در مورد انسان حرف بزند. می توانی بیشتر توضیح بدهی؟
ـاین پروژه در ایران و ده کشور دیگر تولید می‌شود.بنابراین بیش از یازده برابر مشکلات پروژه‌های دیگر را دارد. چون قرار است ما سراغ همه روستا ها و شهرهای ایران برویم.

*چرا اصرار دارید به همه شهرهای ایران سر بزنید؟
ـ چون اگر من به نقاط دور و نزدیک توجه نکنم کارم استاندارهای لازم را ندارد و آن وقت است که انرژی ام کم می شود و سرخورده می شوم و انگیزه ای برای کارهای بعدی ندارم. من دوست دارم انقدر انگیزه این را داشته باشم که فردا درباره زندگی سعدی و نظامی بغداد مستند بسازم.

*منظورت این است که نمی خواهید از برنامه ریزی هایی که برای این پروژه داشته اید صرف نظر کنید؟
ـ من باید به جاهایی سر بزنم که خارجی ها ندیدند و داخلی‌ها نمی توانند ببینند. و اصلا از آن چیزی که در ذهنم است پایین نمی‌آیم. گفته‌ام اگر پول هم ندهید من از تصمیماتم نمی‌گذرم. درست مثل پروژه های قبلی.دوست ندارم وقتی کار تمام شد بگویم کاش این صحنه را می گرفتم یا مثلا به فلان چیز فکر می کردم.

*اگر اینطور باشد پس تلویزیون هم تا اندازه ای با شما همراه شده است.
ـ بله. اوایل مثلا تلویزیون از ما می خواست بعد از دو ماه کار را تحویل بدهیم اما من مقاومت کردم و گفتم نمی توانیم داغ داغ کار را ارائه کنیم. بالاخره باید خودمان دو بار ببینیم چه آشی پخته ایم یا نه.چهار نفر نباید راجع به این کار نظر بدهند؟آنها هم گفتند برو هر وقت آماده شد بیار.

*چطور ایده ساخت این برنامه به ذهنتان رسید؟
ـ ما یک بررسی طولانی کردیم که ایرانی ها چه چیزی دارند تا در دنیا به بررسی تطبیقی واقعی بگذاریم و موضوعی باشد که دنیا مطالبه اش کند. ما در ایران ادبیات داریم. ادبیات ایران قابلیت ارائه بین المللی ندارد چون در ترجمه بار معنایی خودش را از دست می دهد.. زبان ارتباطی انسان ارتباط با مکان فرهنگی است. یعنی انسان در محیط غار آرزوهایش را روی دیوارها ترسیم می کرده چون می‌خواسته به ارامش برسد.از وقتی یک جا نشین شده توانسته تعامل برقرار کند و در فرهنگ شهری می خواسته بهترین ها را به دست بیاورد تا به نمادی از بهشت برسد. با پنجره های رنگی و باغ و حوض و .....یک باور قدیمی در فرهنگ باستانی بود که من اگر سنگ آخر خانه ام را بگذارم می میرم به خاطر همین خانه دائم در حال تغییر و تحول بود و بنا دائما با اعضای خانه در ارتباط بود. کسی به این فکر نمی کرد که سنگ آخر خانه را بگذارد.نکته‌ای که ما در این ماجرا دنبال می کنیم این است که از مردم می پرسیم خانه مطلوبتان چیست و جالب است که مردم جوابی برای این سوال ها ندارند و اگر هم داشته باشند همه جواب ها مثل هم است. یکی دیگر اینکه چه تفاوتی بین خانه و لانه و کاشانه است. سوال بعدی ما از مردم این است که نظرشان در مورد شهر مطلوبشان چیست.درباره آرمانشهر و آینده سوال می‌کنیم. شاید جالب است بدانید که در گذشته هر کس می خواست شهر بسازد بهشت می ساخت اما امروز هر فیلمی که در مورد آینده و 2050 است تاریک و سیاه و پر دود است و همه چیز در حال انفجار است.

*شما می خواهید در این برنامه تصور خوشبینانه‌ای را ترویج بدهید؟
-من می‌خواهم در "خشت بهشت" تصویری از زندگی ایرانی بگیرم.در کارهایی که درباره زیبایی‌های ایران تا امروز ساخته شده به نظر من اصلا انسان حضور ندارد. یا درباره دختر و جانور است و یا اینکه در و دیوار و ساختمان. من در این کار قرار است زندگی ایرانی در جهان را ثبت کنم . ببینیم کجایمان شبیه دنیا و کجایمان شبیه نیست. ما اگر بتوانیم حاشیه نشینی پاریس را نشان بدهیم می توانیم حاشیه نشینی تهران را هم نشان بدهیم. مثلا ما معمولا از ترافیک عصبانی می شویم اما می خواهیم به مردم بگوییم در همان ساعاتی که در شهرهای بزرگ ایران ترافیک و حجم ماشین ها زیاد است در لندن هم همین گونه است و اگر قرار است ما عصبانی بشویم باید ببینیم چند درصد این عصبانیت ها واقعی است و چند درصد غیر واقعی. حداقل می توانیم روی همین واقعی ها تمرکز کنیم شاید بتوانیم حلش کنیم.
این مستند درباره رابطه متقابل ''انسان، توسعه و شهر'' است، و در این موضوع روی ''حفظ تنوع زیست فرهنگی'' تأکید می‌کند. یعنی این‌‌که حیف است اگر همه‌جا در مسیر توسعه شبیه هم بشود. بعد می‌پرسد، باید چطور گذشته را برای امروز بازتولید کرد. و این‌که چگونه می‌شود در حوزه مدیریت شهری و رفتار فرهنگی مؤثر و واقع‌بین بود. بالاخره قرار است شهر آینده چگونه باشد و آیا می‌شود برای اوضاع و احوال شهری به هم ریخته و نامتجانس کاری کرد؟
''خشت بهشت'' در 26 قسمت 40 دقیقه‌ای و یک قسمت بلند سینمایی در ایران و ده کشور جهان طی دو سال ساخته می‌‌‌شود.

*موضوع برای کشورهایی که با آنها مراوده و مکاتبه داشته اید جذاب بوده است؟
-بله به خصوص حفظ تنوع زیست فرهنگی برایشان جذاب بوده.هر جا پای توسعه باز است شبیه هم شده اند. شانگ های وآدیسا بابا شبیه کشورهای اروپایی و امریکایی شده اما فلورانس و پاریس همانی است که قبلا بوده.همین کشورها نهاد‌هایی دارند که از حفظ زیست تنوع فرهنگی حمایت می کنند اما ما خودمان که متعلق به این کشورها هستیم تلقی درستی از این مساله نداریم. من می گویم عناصر تغییر نمی‌آورند ما باید روابط فرهنگی را پیدا کنیم.روابط فرهنگی هویت ساز هستند. تو اگر خشت و کوزه آوردی خانه‌ات ایرانی نمی شود. ما باید روابط فرهنگی را پیدا کنیم تا با متریال جدید بنیان‌های گذشته را برپا کنیم.

*داخل زندگی آدم ها هم قرار است سرک بکشید؟
-نکته اش همین است. هیچکاک در "پنجره عقبی" می گوید خاصیت اصلی سینما این است که به آدم ها اجازه سرک کشیدن به زندگی مردم و دید زدن می دهد.حالا من می گویم مستند به طریق اولی همین وظیفه را دارد یعنی تو را جایی می برند که در حال عادی نمی توانی بروی.

*چه نهادهایی قرار است به شما در این پروژه یاری برسانند؟
-قرار است یک مجموعه ای چاپ شود که در آن پروژه را توضیح دادیم و همه نهادهای دولتی و فرهنگی را دعوت به همکاری کردیم و اسپانسری هم که می خواهیم اسپانسر فرهنگی است. نهایت همکاری که از آنها می خواهیم این است که در تحقیق پروژه با ما همکاری کنند تا کارمان استاندارد بین المللی پیدا کند .

*راویان این پروژ قرار است چه کسانی باشند؟
-اگر کسی را پیدا کنم که بتواند راجع به زندگی انسان و مدنیت حرف بزند و توانای مکالمه بین المللی با اصحاب رسانه را داشته باشد از او استفاده می کنم. اما اگر این اتفاق نیفتاد این بار به هر لوکیشنی که می روم با مدیران و مردم حرف می زنم و راویان این مجموعه مردم هستند.البته کار خیلی سختی است.

این نکته برای من جالب است. با اینکه گفتید در مورد پروژه "خشت بهشت" همه کدها درست بود اما انگار این باور وجود ندارد که چنین پروژه ای می تواند موفقیت آمیز باشد و باید تمام هزینه هایش تامین شود؟
-این باور خیلی هم تقصیر تلویزیون نیست.

*به فکر فروش خارجی "خشت بهشت" هم افتاده اید؟
-دنبالش هستم و تلویزیون 50 درصد فروش خارجی اش را به من داده است.اما اصلا معلوم نیست چه اتفاقی می افتد.من باید دنبال اسپانسرهای دولتی و خصوصی باشم و به خاطر همین چون هنوز مطمئن نیستم نمی دانم چه اتفاقی می افتد.

*در حال حاضر پروژه "خشت بهشت" را تا کجا پیش بردید؟
-تحقیقات دارد صورت می گیرد و سایت هم در حال راه اندازی است. من قسط اول را قرار بوده اسفند سال گذشته بگیرم و به همین امید هم هشت ماه کار تبلیغات را کنار گذاشتم اما دیدم نمی شود و دوباره رفتم سراغ کار تبلیغات. قسط اولم را تازه اسفند امسال می‌گیرم.

*سایت برنامه راه افتاده؟
-حدود یک ماه دیگر آماده است. الان دارند به زبان انگلیسی ترجمه می کنند.

*بقیه برنامه هایتان هم سایت داشت؟
-نه چون بین المللی نبود مثلا ایران و چین و ایران هند و... به همین خاطر این اتفاق نمی افتاد.اما "خشت بهشت" چون پروژه ی بین المللی است این اتفاق برایش می‌افتد.
» ادامه مطلب

فرهاد توحیدی: خانه‌سینما از معاون سینمایی برای دیدار دعوت کرد

ایب رئیس هیئت مدیره خانه سینما و دبیر جشن چهاردهم سینمای ایران از دعوت مجمع امور صنفی از جواد شمقدری برای دیدار از خانه سینما و برگزاری نشست خبرداد. فرهاد توحیدی در این ارتباط گفت: فراخوان جشن چهاردم روز گذشته اعلام شد و آیین نامه جدید نیز این هفته نهایی و ابلاغ می‌شود. البته این هفته شورای سیاست گذاری برای بزرگداشت‌ها و برگزاری مراسم اختتامیه تصمیم گیری می کند.
او درباره محل برگزاری چهاردهمین جشن خانه افزود: سال گذشته برای برپایی نمایشگاه توانمندیهای سینما ایران با پارک گفتگو مذاکراتی انجام دادیم که این جریان منتفی شد. امسال نیز قصد داشتیم در همین مکان نمایشگاه و جشن‌های مستقل را برگزار کنیم ، اما از10 تا 20 شهریور ماه در این محل نمایشگاه تخصصی شهرداری برپا است. به همین دلیل فکر نمی کنم امسال بتوانیم در این مکان جشن و نمایشگاه را برگزار کنیم. اما به هر حال دنبال مکانی مناسب برای برپایی نمایشگاه و جشن در یک سالن هستیم. . قطعا هم ازاثاری استفاده می کنیم که مجوز نمایش دارند.
دبیر چهاردهمین جشن سینمای ایران درباره شرایط حضور فیلم‌ها در جشن سینمای ایران، گفت: فیلم های تولیدی دو سال اخیر می‌توانند در این دوره شرکت کنند. در بخش فیلم های مستند، انیمیشن و کوتاه، سال گذشته از فیلمسازان درخواست کردیم آثار خود را که برای جشن سیزدهم ارائه کرده بودند، دیگر برای حضور در سال آینده تحویل ندهند به همین دلیل فرم های سال گذشته موجود است و فقط آثار امسال به آنها اضافه می‌شود.
توحیدی درباره تعامل خانه سینما با معاونت سینمایی، عنوان کرد: ما از آقای شمقدری معاونت سینمایی برای برگزاری جلسه‌ای در خانه سینما دعوت کردیم و منتظر هستیم که ایشان از جشنواره فیلم کن برگردند تا زمان این جلسه مشخص شود. البته ما همچنان منتظر هستیم تا ایشان بازید ما از معاونت سینمایی را پس دهند. امروز در رادیو گفتگو برنامه ای داریم و قرار است در این جلسه یکی از همکاران ارشاد نیز حضور داشته باشند تا باب مذاکرات جدیدی باز شود.
» ادامه مطلب

اولین عکس‌ها از فیلم «پرنسیب» تهمینه میلانی







» ادامه مطلب

گزارش تصویری از فیلم «دموکراسی تو روز روشن»





» ادامه مطلب

يكي از قضات شعبه 38 دادگاه تجديد نظر: نقش ليلا حاتمي و علي مصفا در جريان كلاهبرداري ثابت نشده‌است

فارس نوشت: يكي از قضات رسيدگي كننده به پرونده اتهامات وارده به ليلا حاتمي، مادر وي و علي مصفا گفت: در اين پرونده، اتهامي متوجه ليلا حاتمي و علي مصفا نيست و تنها زهرا خوشكام، مادر ليلا حاتمي در اين پرونده دخالت دارد. پيش از اين تعدادي از شهود مدعي شده‌ بودند علي مصفا و ليلا حاتمي در اين پرونده نقش دارند اما يكي از قضات شعبه 38 دادگاه تجديدنظر گفت كه اين 2 نفر نقشي نداشته‌اند. زهرا خوشكام تا كنون متهم است كه در جريان يك كلاهبرداري 5 هزار متري زمين در شهر ملارد كرج نقش داشته‌است و البته رسيدگي و صدور ر‌أي نهايي درباره اين پرونده همچنان ادامه دارد. جلسه رسيدگي دوباره به اين پرونده اتهامي با حضور ليلا حاتمي، علي مصفا و زهرا خوشكام (مادر ليلا حاتمي) امروز صبح در شعبه 38 دادگاه تجديد نظر تهران برگزار شد.
» ادامه مطلب

سامان مقدم براي تلويزيون سريال كمدي مي‌سازد

سامان مقدم قصد دارد مجموعه‌اي جديد در 60 قسمت براي تلويزيون كارگرداني كند. سريال جديد سامان مقدم كه هنوز نامي براي آن انتخاب نشده توسط يك گروه از نويسندگان مرحله پيش توليد خود را مي‌گذراند. اين سريال از مضموني كمدي برخوردار است و به زودي وارد مرحله پيش توليد خواهد شد. بازيگران آن نيز در حال انتخاب هستند.
سريال جديد سامان مقدم به تهيه كنندگي «رامين عباسي‌زاده» نوشته مي‌شود و قرار است در 60 قسمت 40 دقيقه‌اي با موضوع كار، همت و تلاش ساخته شده و در ماه‌هاي پاياني سال به روي آنتن برود. آخرين ساخته مشترك سامان مقدم و رامين عباسي‌زاده مجموعه تلويزيوني «شمس العماره» بود كه در زمان پخش خود توانست مخاطبان بسياري را به خود جلب كند.
» ادامه مطلب

پرويز شهبازي انصراف داد، «هرچه خدا بخواهد» در كيش كليد خورد

با شروع فيلمبرداري فيلم سينمايي «هرچه خدا بخواهد»، پرويز شهبازي از كارگرداني اين فيلم انصراف داد و نويد ميهن‌دوست به عنوان كارگردان اين فيلم را كليد زد. فيلمبرداري فيلم سينمايي «هرچه خدا بخواهد» از تاريخ 18 ارديبهشت‌ ماه سال جاري در جزيره كيش آغاز شده و حدود 40 درصد از فيلم، فيلمبرداري شده است.
اين فيلم درباره مردي است كه به طرز مرموزي در جزيره ناپديده شده و بازيگراني نظير: ترانه عليدوستي، رضا عطاران، حامد كميلي، سعيد آقاخاني، ارژنگ اميرفضلي و تينا آخوندتبار در آن حضور دارند. همچنين فرهاد اصلاني و بهاره رهنما ظرف چند روز آينده به گروه بازيگران «هرچه خدا بخواهد» خواهند پيوست.
از عوامل اين فيلم مي‌توان به: نويد ميهن‌دوست كارگردان، مهدي جعفري مدير فيلمبرداري، منصور شهبازي صدابردار، فرشته مهدي‌زاده مدير توليد، محمد نياكان دستيار و برنامه‌ريز، جواد جلالي عكاس، مهديه اعرابي گريم، محمد صالحي مدير تداركات، ماريا ميرنژاد منشي صحنه و نادر مهدي‌پور جانشين توليد نام برد. «نويد ميهن‌دوست» سابقه ساخت چند سريال داستاني، چند فيلم كوتاه داستاني و مستند را در كارنامه دارد و پيش از اين در فيلم‌هاي «نفس عميق» و «عيار 14» در گروه كارگرداني با پرويز شهبازي همكاري كرده است. «پرويز شهبازي» همچنان مسئوليت تهيه‌كنندگي و نويسندگي فيلم سينمايي «هرچه خدا بخواهد» را برعهده دارد.
» ادامه مطلب

نوه مهین شهابی: از هنرمندان انتظار همدردی بیشتری می‌رود

نوه مهین شهابی هنرمند پیشکسوت سینما، تئاتر وتلویزیون که مدتی است در بستر بیماری به سر می‌برد گفت از هنرمندان انتظار می‌رود همدردی و دلجویی بیشتری نسبت به همکار خود داشته باشند.
بیژن امیرعلایی در این‌باره گفت: حدود یک هفته است که مادربزرگم از کما بیرون آمده‌اند وچند روزی است که به بخش منتقل شده‌اند. ایشان نمی‌توانند صحبت کنند ولی خوشبختانه هوشیار هستند وبه حرفهای ما عکس العمل نشان می‌دهند.
وی ادامه داد: از زمانی که مادربزرگم در بیمارستان بستری شده‌اند چند نفر از دوستانشان به دیدن ایشان آمده‌اند اما انتظار می‌رود که همکاران ودوستان ایشان همدردی ودلجویی بیشتری داشته باشند. چون بالاخره مهین شهابی حدود 50 سال در عرصه‌های مختلف سینما، تلویزیون، تئاتر ورادیو فعالیت کرده‌ وبا بسیاری از هنرمندان سرشناس همکاری داشته است. امیدوارم همکاران ایشان احساس همدردی بیشتری نسبت به مادربزرگم داشته باشند.
وی درباره کمک‌های مالی برای درمان شهابی افزود: صدا وسیما معرفی‌نامه‌ای به بیمارستان پارس ارائه کرده است که هزینه‌های بیمارستان واتاق را تا سقف مشخصی تقبل می کند اما هزیه پرستار خصوصی وداروها بر عهده خود ماست.
مهین شهابی از سال 1339 بازی در سینما را آغاز کرد، فیلم‌های سینمایی "گاو"، "دونیمه سیب"،" شریک زندگی"، "پائیزان"، سریال" آئینه" و... بخشی از فعالیت این هنرمند است.

» ادامه مطلب

گفت‌و‌گوی خبرآنلاین با سيدمحمد بهشتي: مدیریت فرهنگی شبیه کار یک ماماست

آذر مهاجر: سید محمد بهشتی به عنوان یک مدیر باسابقه، درباره مدیریت فرهنگی به نکاتی اشاره می‌کند که در عین تلخی و ذکر نقایص و کاستی‌ها، بسیار امید بخش است! او که مدتی است در زیرمجموعه فرهنگستان هنر، مدیریت تهیه و تدوین دانشنامه معماری را برعهده دارد، درباره فرهنگ امروز ایران نگاهی دارد که برآمده از تجربه و البته مطالعات تاریخی است و دقیقا به دلیل همین رویکرد تاریخی به فرهنگ است که حرف‌های او درباره مدیریت فرهنگی، باعث امیدواری می‌شود.
مهندس بهشتی که سابقه مدیریت در تلویزیون، سینما، معماری و از همه مهم‌تر حوزه میراث فرهنگی را داشته است، امروز با تأمل در فضای فرهنگی کشور، نشانه‌هایی از تحول را می‌بیند و معتقد است که ملت ما، امروز گام‌هایی در عرصه فرهنگ برداشته که او را به بهار مدنیت رسانده‌است.

قصد داشتم به عنوان اولین سوال، نظر شما را درباره مفهوم میراث فرهنگی بپرسم. اما حالا فکر می‌کنم بهتر است قبل از آن، تعریفتان را از واژه فرهنگ بگویید؟
فرهنگ تا آنجایی که به میراث فرهنگی مربوط می‌شود، عبارت است از حاصل تجربه تاریخی مردم یک سرزمین که وقتی این تجربه تاریخی در دو حوزه آثار مادی مانند معماری و شهرسازی و هنرهای تجسمی و آثار غیر مادی مانند سنت‌ها، آیین‌ها، زبان و ... تجلی پیدا کند، فرهنگ مردم آن سرزمین شکل می‌گیرد. میراث فرهنگی نیز، مظاهر فرهنگ است و از این رو آثاری که ما از طریق آنها می‌توانیم فرهنگ را بشناسم، از آثار غیرملموس مانند آیین نوروز تا آثار ملموس مثل تخت‌جمشید، حائز تعریف میراث فرهنگی هستند. از طریق این آثار که نمود ظاهری فرهنگ هستند، ما می‌توانیم به فرهنگ مردم یک سرزمین و ویژگی‌های آن پی ببریم.

اگر قرار باشد چیزی حائز تعریف میراث فرهنگی بشود، باید لزوما نتیجه تجربه‌ای تاریخی باشد و زمانی از آن گذشته باشد؟
به عبارتی بله و به عبارتی هم نه. بله از این بابت که آن اثر باید بر فرهنگ یک سرزمین یا همان تجربه تاریخی مردم یک سرزمین، دلالت بکند و شهادت بدهد اما نه اینکه تصور کنیم هر چیزی برای قرارگرفتن در حیطه میراث فرهنگی باید زمانی از آن بگذرد، نه این‌طور نیست. همین امروز هم این امکان وجود دارد که آثاری پدید بیایند که دلالت فرهنگی تاریخی داشته باشند.

چگونه یک اثر فرهنگی چه از نوع ملموس چه غیرملموس، می‌تواند دلالت فرهنگی داشته باشد؟
به عنوان مثال، ما در تهران میدان آزادی را داریم که بر فرهنگی در کشور ما دلالت می‌کند. بنای آزادی یک پدیده معاصر است و تاریخ زیادی بر آن نگذشته است، اما بنا به تجربه تاریخی مردم ایران و بنا به تحولی که در سه دهه گذشته ایجاد کرده‌اند، میدان آزادی شهادت‌های تاریخی می‌دهد و در نتیجه این میدان جزئی از میراث فرهنگی کشورمان محسوب می‌شود.

آیا اصولا ایجاد یا تغییر دلالت یک اثر فرهنگی قابل مدیریت هست؟ به عنوان مثال شهرداری تهران تلاش دارد که برج میلاد به عنوان نماد شهر تهران شناخته شود و به عبارتی قصد دارد به نوعی این دلالت فرهنگی را با شیوه‌های مدیریتی برای برج میلاد به وجود بیاورد. چنین امکانی برای مدیران فرهنگی وجود دارد؟
ایجاد یک فرهنگ کار مردم است و یک اثر فرهنگی تاریخی را هم مردم تولید می‌کنند؛ همان‌طور که برج میلاد را مردم ما البته به کمک واسطه‌هایی به وجود آورده‌اند. درست است که با تدبیر مدیریت شهری این برج به منصه ظهور رسید، اما اگر مردم ایران، مردم ایران نبودند و ایران هم ایران نبود و این تغییرات، تحولات و وضعیت تاریخی و فرهنگی ایجاد نشده بود، احتمالا برج میلاد هم وجود نداشت.

با این حساب، آنچه که ما به عنوان مدیریت فرهنگی می‌شناسیم دقیقا چه کارکردی دارد؟
مدیریت فرهنگی شبیه به کار یک ماماست. یعنی مدیران فرهنگی خودشان زایمان نمی‌کنند بلکه به زایمان جامعه کمک می‌کنند. البته اگر ماما در یک زایمان حضور نداشته باشد ممکن است نوزاد بمیرد؛ پس نقش بسیار مهمی دارد اما در عین حال نباید فراموش کند که این نوزاد، فرزند مادرش است نه فرزند او. مدیریت فرهنگی باید متوجه این قضیه باشد که آنچه در یک جامعه ایجاد می‌شود نتیجه سعی آن جامعه است.

یعنی یک مدیر فرهنگی در کیفیت فرهنگی که ایجاد می‌شود، نقشی ندارد؟
نه. موارد بسیاری داریم که مدیریت فرهنگی تصمیم و قصد داشته یک دلالت فرهنگی یا شاهد تاریخی ایجاد کند اما این مردم جامعه هستند که در شکل گیری آن نقش دارند. به عنوان مثال میدان آزادی به این قصد ساخته شد که میدان شهیاد باشد و ما را به یاد شاه بیندازد اما امروز این میدان ما را به یاد آزادی می‌اندازد.
چه کسی این یادآوری جدید را تولید کرده است؟ مسلما کار مردم بوده است نه کار مدیریت فرهنگی. این وجه نمادین، کار مردم است نه مدیران. مدیران فرهنگی می‌توانند به زایمان فرهنگی کمک کنند، البته می‌توانند هم کاری کنند که نوزاد در زمان تولد از بین برود.

مدیریت فرهنگی یا به قول شما کمک به زایمان فرهنگی یک جامعه، چطور باید انجام شود؟
شرط اول این است که مدیر فرهنگی بداند چه نقشی دارد و برایش روشن باشد که او والد این نوزاد نیست. در مرحله بعد مدیر فرهنگی باید ظرفیت ذاتی جامعه‌اش را بشناسد چرا که در بسیاری مواقع ظرفیت ذاتی جامعه مخفی است در نتیجه مدیر فرهنگی باید این بصیرت را داشته باشد که بتواند از پس و پشت بسیاری مسائل روزمره، ظرفیت ذاتی جامعه‌اش را شناسایی کند و تدابیری بیندیشد که بتواند این ظرفیت را به منصه ظهور برساند. مدیریت فرهنگی کار ساده‌ای نیست، مخصوصا به این دلیل که مدیر فرهنگی خودش تولید نمی‌کند، بلکه تسهیلات تولید را فراهم می‌کند.

از آنجا که فرهنگ، گستره‌ای بسیار متنوع دارد و در هریک از شاخه‌های آن نیز ممکن است ظرفیت‌های متعدد و گاه متضادی وجود داشته باشد، شناخت کامل و درست این ظرفیت چطور برای مدیر فرهنگی میسر می‌شود؟
پیش از این نیز بارها گفته‌ام که یک مدیر فرهنگی باید مانند یک باغبان عمل کند؛ طبیعت موزون را به جا بیاورد. در برابر طبیعت متواضع باشد و بداند که کارش سخت افزاری نیست. او باید فرصت ایجاد فرهنگ را فراهم کند، پس باید به فرهنگ و ظرفیت‌های ذاتی جامعه‌اش اعتماد کند؛ نه اینکه مفروضاتش این باشد که چیزی وجود ندارد و این اوست که ایجاد می‌کند.

ما نه تنها گیاهان هرز بسیار در باغچه فرهنگمان داریم، بلکه گل‌های این باغچه هم رو به نابودی هستند. نمونه‌های ملموس فرهنگ امروز ما مانند معماری و نمونه‌های غیرملموس مانند فرهنگ عمومی مردم، این سوال را ایجاد می‌کند که باغبان‌ها اشتباه کرده‌اند یا خودمان راه را به خطا رفته‌ایم؟
این‌طور نیست که همه باغچه رو به نابودی است. مثلا در مورد بناهای تاریخی ما همین حالا چیزی بالغ بر یک میلیون بنای تاریخی در کشورمان داریم.

اما اینها همه از گذشته مانده‌اند. امروز چه چیز ارزشمندی ایجاد کرده‌ایم که میراث آیندگانمان باشد!
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، همین حالا هم در حال تولید میراث فرهنگی هستیم، اما میراثی که دلالت می‌کند بر اوضاع امروز ما. هر کسی از خودش ردپایی به جا می‌گذارد که این ردپا، چه بخواهد و چه نخواهد بر ویژگی‌های او دلالت می‌کند. بنابراین میراثی که ما از خود به جای می‌گذاریم ممکن است بر احوالات بد ما دلالت کند، ممکن است شاهدی بر احوالات خوش ما باشد؛ دلالتی بر کیفیت فرهنگ ما باشد یا دلالتی بر بیماری فرهنگ ما. ما از خودمان رد می‌گذاریم و این رد در تاریخ می‌ماند و نمی‌توان آن را پاک کرد؛ چنان که گذشتگان ما هم نتوانستند پاک کنند و در نتیجه می‌توان فهمید که در فلان دوره مردم چطور زندگی می‌کردند، چطور فکر می‌کردند و فرهنگشان از چه کیفیتی برخوردار بوده ‌است.

مشکل اینجاست که ما معتقدیم آنچه بر فرهنگ امروز ما دلالت می‌کند، اگر نگوییم بد و بیمارگونه، محصول چندان خاص و جذابی هم نیست. چرا؟
همین عدم رضایت ردپایی است که داریم می‌گذاریم. نسل شما در تاریخ نسلی شناخته خواهد شد که از وضعیتش ناراضی است؛ یعنی همین عدم رضایت هم در میراث فرهنگی ما منعکس می‌شود.

این نارضایتی نتیجه عملکرد نادرست ماست یا مدیران فرهنگی ما که باغبان‌های خوبی نبوده‌اند؟
این عدم رضایت یک پدیده جدید نیست. ما طی 160 یا 170 سال اخیر به این دلیل که متوجه شده‌ایم شوکت قبلی خود را در مقیاس جهانی از دست داده‌ایم، احساس نارضایتی می‌کنیم. اگر شما تاریخ 160 سال اخیر ایران را از زمان جنگ‌های ایران و روس تعقیب کنید، می‌بینید که این عدم رضایت وجود داشته و همین دلالت می‌کند بر اینکه خواسته‌های جامعه ما در حد و اندازه فرهنگ تاریخی آن است. از آنجا که وضع موجودش در اندازه آن سابقه باشکوه تاریخی نیست، این عدم رضایت ایجاد شده است.
بنابراین حرکت‌های تاریخی ما مثل مشروطه یا انقلاب اسلامی ایران هم ناشی از همین عدم رضایت بوده است. جامعه ما همواره رویایی داشته که به طرف آن حرکت کرده و این حرکت هم رد خودش را باقی گذاشته ‌است. تمام تاریخ معاصر ما گویای این است که جامعه ما از وضع موجودش در قیاس با سابقه و جایگاه تاریخی‌ و جهانی راضی نبوده‌ است.

می‌توان گفت حوادث تاریخی از جمله جنگ‌ها، باعث ایجاد شکاف بین امروز و گذشته ‌ما شده است؟
نه. آنچه رخ داده از باب اتفاق و حادثه نبوده است. هر کاری امروز می‌کنیم، میوه‌اش را 20 یا 40 یا 50 سال بعد می‌چینیم. به عبارتی همیشه میوه‌ای را برداشت می‌کنیم که خودمان کاشته‌ایم. آنچه بر فرهنگمان گذشته را به گردن حوادث تاریخی نگذاریم. همیشه آدم‌های ناتوان تقصیر را به گردن عوامل خارجی می‌اندازند اما اگر منطقی به مسائل نگاه کنیم، فقط موفقیت‌ها را به خودمان نسبت نخواهیم داد، بلکه خواهیم پذیرفت که کاستی‌ها و شکست‌ها هم از ما بوده است.
بستر تاریخی فرهنگی ما مانند زمین حاصلخیزی است که ما در آن کشت می‌کنیم. اگر درایت و تدبیر داشته باشیم، می‌توانیم از ظرفیت‌های ذاتی زمین نهایت بهره را ببریم، اگر هم تدبیر نداشته باشیم، چیز نامناسبی می‌کاریم و خوب نگهداری هم نمی‌کنیم و در نتیجه محصول خوب هم نصیبمان نخواهد شد. اینکه محصول خوبی بگیریم یا نه به تدبیر خودمان برمی‌گردد، اما اینکه زمین ما حاصلخیر هست یا نه، تاریخ شهادت می‌دهد که این زمین حاصلخیز است.

چه اتفاقی رخ داد که ما باغبان‌های ناتوان را برای این زمین انتخاب کردیم؟
سلیقه‌هایمان را از دست دادیم. حالمان خوب نیست. کسی که گوشش از کوک خارج شده و صوت خوش و ناخوش را از هم تشخیص نمی‌دهد، انتخاب درستی هم نخواهد داشت.

چرا گوشمان از کوک خارج شد؟
این بحث بسیار مفصل است. بله از جایی به دلیل غفلت‌هایی که کردیم، دچار نوعی بیماری شدیم که من نامش را می‌گذارم آلزایمر فرهنگی. آنچه که با عنوان انقطاع فرهنگی از آن یاد می‌شود و من آلزایمر فرهنگی را برای آن مناسب‌تر می‌دانم، باعث شد دچار نسیان فرهنگی شویم و در نتیجه رفتارهای متناسب با جایگاه فرهنگی‌مان بروز ندهیم.

چرا دچار این نسیان فرهنگی شدیم؟
برای پیدا کردن دلیل این نسیان باید به دورتر برویم چون سابقه زیادی دارد. این نسیان فرهنگی به مرور بر ما عارض شد و زمانش به قبل از جنگ‌های ایران و روس برمی‌گردد. در حقیقت این جنگ‌ها محصول نسیان فرهنگی ما بودند.

اگر بخواهیم نموداری از اوج و فرود فرهنگمان در طول تاریخ ترسیم کنیم، این نمودار تا این لحظه به چه شکل خواهد بود؟
ما در طول تاریخمان با یک منحنی سینوسی مواجه هستیم؛ منحنی سینوسی که اوج آن بر اریکه بودن مدنیت را نشان می‌دهد و فرودها حاکی از بحران مدنیت است. مثلا آثار باشکوه اصفهان که مربوط به دوران صفویه هستند، از جمله کالبد اصفهان، میدان نقش جهان، خیابان چهارباغ و... محصول بر اریکه نشستن مدنیت هستند. اما به مرور دچار بحران مدنیت می‌شویم. این که محمود افغان موفق می‌شود، با سپاه کوچکی اصفهان و بعد کشور را تصرف کند، این محصول بحران مدنیت است. در دوران معاصر هم از زمان اصلاحات ارضی دچار بحران مدنیت شدیم.
فرهنگ به‌صورت تمام قد در همه سرزمین‌ها و تمدن‌ها در شهر بروز می‌کند. اینکه فرهنگ بتواند به منصه ظهور برسد در شهر میسر می‌شود و به همین دلیل هم واژه تمدن را به آن اطلاق می‌کنیم. از سال 41 که ساز و کار مدیریت این سرزمین در مفهوم سنتی‌اش، مورد حمله قرار می‌گیرد و به دلیل اصلاحات ارضی متلاشی می‌شود و در نتیجه مهاجرت‌های عظیم به شهرها اتفاق می‌افتد، در بطن مدنیت خلل وارد می‌شود و بحران مدنیت رخ می‌دهد چرا که ساکنان شهرها زیاد می‌شوند ولی این شهرنشینی واجد کیفیت مدنی نیست. این منحنی مدت‌ها رو به نزول رفته است.

مسیر این نمودار برای آینده قابل پیش بینی هست یا خیر؟
بله. بحران مدنیت دارد رو به افول می‌گذارد و به عبارتی این منحنی دوباره به سمت بر اریکه نشستن مدنیت می‌رود، به این معنا که فرهنگ فرصت بروز و ظهور پیدا می‌کند. وقتی فرهنگ فرصت بروز دارد که مدنیت بر اریکه نشسته باشد. در زمان بحران مدنیت این بیماری‌های فرهنگی هستند که فرصت بروز پیدا می‌کنند و حالا ما در شرایطی هستیم که آینده خوبی در انتظار فرزندان ماست چرا که بحران مدنیت در حال افول است.

پس هنوز در پایین‌ترین قسمت منحی هستیم؟
خیر. البته هنوز بر اریکه نشستن مدنیت محقق نشده. این امر ویژگی‌‌ای در بستر جامعه است. روند این نمودار مانند چهار فصل هر سال است. به اراده و اقدام ما پاییز نمی‌شود یا به اراده و اقدام ما زمستان نمی‌شود و بهار هم نمی‌رسد. این اقتضای طبیعت یک جامعه است و حالا جامعه ما در آستانه بهار مدنیت است. این روند همواره در تاریخ ما بوده اما بسیاری به آن توجه نمی‌کنند و گمان می‌برند چون اصفهان ساخته شد، مدنیت ظهور کرد در حالی‌که چون مدنیت ظهور پیدا کرده بود، اصفهان ساخته شد. ما گاهی این نسبت علت و معلول را با هم اشتباه می‌کنیم.
از طرفی فرهنگ همواره وجود دارد فقط در زمانی که در بحران مدنیت هستیم فرهنگ در سایه می‌ماند و وقتی مدنیت به اریکه می‌نشیند، فرهنگ از سایه به آفتاب می‌آید. ما باید به فرهنگمان اعتماد کنیم. جمعیت ما جوان است اما فرهنگ ما جوان نیست، فرهنگ ما حاصل یک تجربه تاریخی طولانی است به قدمت تجربه زیست بشری. به عبارتی ما ملت سرد و گرم چشیده‌ای هستیم و به اندازه همه بشریت تجربه تاریخی داریم.

وقتی این فرهنگ فرصت عرض‌اندام پیدا کند، آن وقت می‌توانیم آن را صادر کنیم، به دنیا بشناسانیم و به جایگاه مطلوبمان در جهان دست پیدا کنیم. درست است؟
بله. همه این اتفاق‌ها می‌افتد و اصلا نیازی نیست ما آن را صادر کنیم چرا که مانند چراغی روشن، پرتو افشانی می‌کند و دیگر نیازی به اراده ما نیست که بخواهیم جهان اطرافمان را روشن کنیم، چون به طور طبیعی از این روشنایی متاثر خواهند شد.

این بهار برای شکوفایی به چه بازه زمانی نیاز دارد؟
وقتی صحبت از تاریخ می‌شود، مسلما بازه‌های طولانی مد نظر قرار می‌گیرند. می‌شود گفت شاید ظرف دهه آینده شاهد غلبه مدنیت بر بحران مدنیت باشیم. البته به اصطلاح سینمایی‌ها این دو در هم دیزالو می‌شود، به همین دلیل می‌بینید که همین حالا هم شواهدی هست که بر ورود ما به مدنیت دلالت می‌کند. مثلا وقتی به این صرافت می‌افتیم که پیاده‌روهای شهر سامان پیدا کند، یعنی درک تازه‌ای از شهر ایجاد شده است.
درست است که مدیریت شهری در این باره اقدام کرده اما این اراده مدیریت شهری نبوده، بلکه اقدامی است که براساس احساس نیاز به آن در جامعه، صورت می‌گیرد. ده سال پیش چنین تقاضایی در جامعه نبود. یا حتی این سوالاتی که شما مطرح می‌کنید خودش دلیلی است بر ورود ما به مدنیت. بیست یا ده سال پیش این سوالات مطرح نبود. این سوالات نشان می‌دهد که ما داریم در معرض عوامل جدیدی قرار می‌گیریم.

شما از شهر مثال زدید، در مقوله فرهنگ این نشانه‌ها را کجا می‌توان دید؟
نشانه‌ها همه‌جا هستند، شرط دیدن آنها این است که بصیرت لازم را داشته باشیم اما اگر بصیرت نداشته باشیم، حتی اگر نشانه‌ها جلوی چشممان هم باشند، آنها را نمی‌بینیم. به عنوان مثال ظرف چهار سال اخیر فیلم‌هایی که راجع به تهران و اینکه این شهر کجاست، ساخته شده، چند برابر همه فیلمهایی است که در تمام طول تاریخ سینما ساخته شده است. آیا در گذشته دوربین وجود نداشته یا هنرمندان ما ابزارش را نداشتند؟ نه. دلیل این رویکرد این است که در گذشته چنین پرسشی مطرح نبوده و امروز هست. چون چنین پرسشی دارد پدید می‌آید، حالا اهل شهر تهران هم دارد پدید می‌آید نه حاشیه نشین‌ها مهاجرانی که به تهران آمدند که فقط برایشان حفظ بقا مهم بود.
الآن موضوع کیفیت زندگی شهری دارد اهمیت پیدا می‌کند و در نتیجه این پرسش ایجاد می‌شود که تهران کجاست؟ هویتش چیست؟ بنابراین فیلمسازها برایشان جالب شده به این سوال پاسخ بدهند چون برای خودشان هم سوال ایجاد شده است. همیشه نالیدیم که تهران شهر بی‌هویتی است در حالی‌که این شهر هویت داشت، این ما بودیم که آن را به جا نمی‌آوردیم. درست است این شهر 200 سال پایتخت ایران بوده اما 200 ساله نیست.
سابقه زیست در این بخش از کشور ما بیش از هشت هزار سال پیش برمی‌گردد و حتی اسامی مناطق آن بر یک تاریخ کهن دلالت می‌کنند؛ اما تا به حال برای ما مهم نبوده که دزاشیب و عودلاجان و... چه معنایی دارند و چه دلالت تاریخی می‌کنند. حالا ما نیازمند شدیم که بدانیم تبار این شهر چیست.
نه فقط در مورد این شهر بلکه در بسیاری موارد دیگر ما شاهد چنین پرسش‌هایی هستیم و به جز وجه کارکردی هر چیزی به مفاهیم آن هم فکر می‌کنیم تا ببینیم واجد معانی دیگری هم هستند. به مرور این معانی از وجه کارکردی اهمیت بیشتر پیدا خواهند کرد.

با تعریفی که شما از فرهنگ ارائه کردید، فرهنگ بالاتر از سیاست قرار می‌گیرد.
این معنا بالاترین مرتبه‌ است و همه چیز در ذیل آن قرار می‌گیرد. این تعریف وجه فرابخشی فرهنگ است؛ بنابراین فقط بالاتر از سیاست نیست، بلکه بالاتر از اقتصاد هم هست و بالاتر از خیلی چیزهای دیگر.

اما تصور عام این است که سیاست جامعه را به سمتی هدایت و از رفتن به جهتی باز می‌دارد و به عبارتی آینده آن جامعه را رقم می‌زند. با تعریف شما، فرهنگ است که آینده ما را مشخص می‌کند.
اگر از این زاویه نگاه بکنید خواهید دید سیاست هم محصول و نتیجه فرهنگ است. در دوره‌هایی سیاست مظهر ویژگی‌های اصیل فرهنگی است و در زمان‌هایی هم مظهر بیماری‌های یک جامعه است. هر جامعه‌ای همزمان هم ویژگی‌های فرهنگی دارد و هم تحت تاثیر برخی بیماری‌های فرهنگی. یک درخت گلابی را در نظر بگیرید که آفت دارد، این درخت هنوز درخت گلابی است و آفات چیزی انضمامی به آن است اما ممکن است این درخت آنقدر آفت داشته باشد که دیگر درخت گلابی نباشد. اگر آفات را بشناسیم و بتوانیم از درخت مراقبت کنیم، می‌توانیم گلابی‌های بسیار خوشمزه، آبدار و خوش‌عطر از آن تحویل بگیریم.

بنابر گفته‌های شما آنچه امروز جامعه ما برداشت می‌کند، حاصل بیماری فرهنگی یا همان آفات گذشته است. از آنجا که نمودار فرهنگی ما تا به حال سینوسی بوده، یعنی نمی‌توان از این بیماری برای همیشه خلاص شد؟
بیماری فرهنگی چیز جدیدی نیست و همیشه استعدادش در ما بوده و هست. مثل اینکه قلب داریم همواره مستعد سکته قلبی هستیم. وقتی مدنیت بر اریکه نشسته باشد، قدرتی دارد که مانع بروز بیماری فرهنگی‌ می‌شود اما وقتی قوه حیاتی فرهنگ به سایه می‌رود، زمینه برای بروز بیماری‌ها فراهم می‌شود. البته اینها در بازه‌های زمانی بسیار طولانی اتفاق می‌افتد.
وضعیتی که ما در آن به سر می‌بریم حاصل کشمکش مدنیت با بحران مدنیت است. مثلا چون در حال طی کردن دوره گذار هستیم، تبعا شاهد بیماری‌هایی مثل دزدیده شدن مجسمه‌ها نیز خواهیم بود. وجود مجسمه بر مدنیت دلالت می‌کند و دزدیده شدن آن نشان از بحران مدنیت دارد و وجود کسانی که تنفس آنها در بحران مدنیت میسر است و محصول این بحران هستند. این عده وقتی مدنیت هست دچار تنگی نفس می‌شوند و آنها که محصول مدنیت هستند در بحران مدنیت دچار تنگی نفس می‌شوند. با این همه روند موجود رو به مدنیت است، چون انسان موجودی است مدنی‌بالطبع، اقتضای جامعه ما این است که رو به مدنیت برود. این بنا به تدبیر نیست، این متن جامعه است و خارج از اراده ماست.

یعنی راهی وجود ندارد که جامعه ما برای همیشه روی اریکه مدنیت بماند؟
بسته به این است که حواسمان را جمع کنیم و ببینیم چه چیزهایی ما را از اریکه مدنیت پایین می‌کشد تا از آنها حذر کنیم.

ولی شما گفتید این قابل تدبیر نیست؟
چرا هست. در واقع در این مورد تدبیر کردن یعنی بی‌تدبیری نکردن. بی‌تدبیری این است که شما زمین حاصلخیز را به شوره‌زار بدل کنید. بگذارید باز هم از زمین مثال بزنم: کیفیت زمین خوزستان به این شکل است که یک لایه آبرفتی دارد و زیر آن صخره است. عمق این لایه آبرفتی زیاد نیست، چرا که رسوباتی است که توسط رودخانه کارون و دز از کوه‌های زاگرس شسته شده و در خوزستان پهن شده است. این لایه حاوی نمک هم هست.
اگر در خوزستان کشت و زرع با آبیاری فراوان صورت بگیرد، آب به خاطر وجود صخره زیرین، راه دررو ندارد، شروع می‌کند به حل کردن نمک‌ها و به مرور زمین را تبدیل به شوره‌زار می‌کند. به گفته محققان یکی از دلایل سقوط ساسانیان همین بوده که اراضی وسیعی را در خوزستان و بین‌النهرین به زیر کشت برده بودند بدون اینکه توجه داشته باشند این میزان بارگذاری می‌تواند این زمین‌ها را به شوره‌زار بدل کند.
تدبیر در مدیریت به این معناست که مدیر باید حواسش به همه این موارد باشد و رفتارهایی نکند که ما را از اریکه مدنیت نزول بدهد به بحران مدنیت. مثل اصلاحات اراضی که یک اقدام بوده در زمان شاه اما متن جامعه را دچار مسئله کرد.
اینجاست که می‌گویم مدیریت فرهنگی مانند باغبانی است. باغبان نیز اقدام می‌کند، اما اقداماتش باید مدبرانه باشد، به این معنی که ظرفیت‌های ذاتی باغچه‌اش را بشناسد و از آن توقع بیجا نداشته باشد، برای به ثمر رسیدن عجله نکند و وظایف خودش را درست بشناسد. اینکه چه زمانی آب بدهد، کود بدهد، حرس کند، نگهداری کند و... اگر قرار باشد مدام درختی را بکند و یکی دیگر به جایش بکارد، همیشه صاحب نهال نحیف و لاغری خواهد بود.
» ادامه مطلب

مشایخی: مشخص نیست دوره بعدی چه زمانی برگزار شود

دبیر سومین جشنواره موسیقی «از کلاسیک تا معاصر» از نامشخص بودن زمان برگزاری سومین دوره این جشنواره خبر داد. نشست خبری جشنواره موسیقی «از کلاسیک تا معاصر» صبح شنبه اول خرداد با حضور علیرضا مشایخی دبیر جشنواره در تالار وحدت برگزار شد. در این نشست مشایخی با اشاره به مشکلات و مصائب هنر موسیقی در ایران و بی‌توجهی هنرمندان و اصحاب اندیشه دیگر رشته‌ها به این رشته هنری، گفت: «وقتی 20 سال پیش به ایران بازگشتم نامه‌ای به اندیشمندان ایرانی نوشتم و شرایط موسیقی را در آن نامه مطرح کردم که به تازگی در کتاب «تداوم تفکر» منتشر شده است.»
مشایخی افزود: «در آن‌ کتاب این مسئله را مطرح کردم که محیط موسیقی علمی ما در حال احتضار است و با مخاطب قرار دادن جامعه فرهیخته، اندیشمندان و شاعران از آ‌نها خواستم در این زمینه کاری کنند، چون آن‌ها وارث هزار سال اشعار ایران هستند، اما از میان تمام آن‌هایی که برایشان نامه نوشتم فقط از یک نفر به من پاسخ داد.»
دبیر جشنواره ادامه داد: «متأسفانه باید بگویم بسیاری از شعرا و اندیشمندان ما بیشتر از مردم در خواب غفلت هستند، چون مردم عادی گاهی به کنسرت‌ها می‌آیند و موسیقی‌ می‌شنوند، اما من هیچ‌گاه شاعری را در کنسرت‌ها ندیدم.»
مشایخی در سال 1373 گروه موسیقی تهران را با کمک قوام صدری و با هدف شناسایی، تربیت و معرفی آهنگسازان معاصر ایرانی بنیان گذاشت. او در سال 1374 ارکستر موسیقی نو را پایه‌گذاری کرد تا توده‌ مردم با موسیقی نو و جلوه‌های گوناگون موسیقی معاصر آشنا شوند.
او درباره شکل‌گیری جشنواره‌ موسیقی «از کلاسیک تا معاصر» توضیح داد: «وقتی به ایران بازگشتم به همراهی خانم فریماه قوام ‌صدری، گروه موسیقی تهران را تشکیل دادیم و فکر کردیم چگونه نسل جدید را ترغیب کنیم در این نوع موسیقی گام بگذارند. از این رو جشنواره رقابتی دوسالانه نوازندگی را راه‌اندازی کردیم و در برهه‌ای از زمان که احساس کردیم حالت رقابتی مزاحم شکوفایی این نوع موسیقی است، تصمیم گرفتیم تعدادی از این آثار را پیش از برگزاری جشنواره داوری کنیم و برگزیدگان با آرامش و بدون حس رقابت در جشنواره بنوازند.» داوری آثار رسیده به جشنواره البته توسط مشایخی و قوام صدری انجام شده است.
مشایخی گفت: «ما فقط 32 ساعت وقت برای اجرای برنامه در اختیار داشتیم. در این چهار روز 103 اثر اجرا می‌شود که طی آن 34 قطعه تک‌نوازی و دونوازی داریم و 9 گروه نیز از سه‌نوازی تا ارکستر 50 نفری برنامه اجرا خواهند کرد.»
به گفته او در جشنواره‌ «از کلاسیک تا معاصر» اساتید مهمان چون آیدین احمدی‌نژاد، کیوان میرهادی و ستاره بهشتی حضور دارند و آهنگسازان جوانی مثل علی رادمان، حسین پیشکار، شهرزاد بهشتیان، رضا صابونی، اشکان پاشازاده و اشکان خمسه‌پور به جامعه موسیقی کلاسیک و سعید علیجانی، سعید آبادی و مهرداد تیموری نیز به عنوان رهبران جوان موسیقی کلاسیک معرفی می‌شوند.
علیرضا مشایخی همچنین با اشاره به اعضای کمیته برگزاری این جشنواره گفت: «من نمی‌دانم اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چنین جشنواره‌ای برگزار می‌کرد قرار بود چقدر هزینه صرف آن کند، ولی در این جشنواره حدود 75 میلیون تومان کار رایگان و داوطلبانه انجام شد.»
او از افرادی چون سارا اباذری، رزیتا شاکر، پریسا گلشن، یوسف اشرفی، اشکان پاشازاده، مهرداد تیموری، فرخ صابری، سعید علیجانی و مجید مقصودلو نام برد که برای برگزاری این جشنواره بدون دریافت هیچ کمک مالی شبانه‌روزی تلاش کردند. مشایخی همچنین از انجمن موسیقی ایران به خاطر در اختیار قرار دادن تالار رودکی و چاپ بروشور جشنواره تشکر کرد.
او در پاسخ خبرنگاری که از او درباره چگونگی برگزاری دور سوم جشنواره با توجه به محدودیت‌ها و مشکلات موجود پرسید، گفت: «مشخص نیست دوره بعدی این جشنواره چه زمانی برگزار شود، چون در ایران خیلی سخت است بتوانیم زمانی را برای برگزاری مشخص کنیم، اما من امیدوارم سومین دوره این جشنواره را بتوانم در سال آینده برگزار کنیم. من حالا 70 سال سن دارم و وجدانم اجازه نمی‌دهد از هیچ‌یک از شاگردان بخواهم سنگلاخی را که من پیمودم طی کند. بنابراین این جشواره احتمالا تا زمانی ادامه دارد که من زنده باشم.»
دومین جشنواره موسیقی «از کلاسیک تا معاصر» روز دوشنبه سوم خرداد از ساعت 13:30 آغاز می‌شود و در سه سئانس 13:30 تا 15:30، 16 تا 17:30 و 18 تا 20 ادامه خواهد داشت.
در روز اول شبنم خزرایی‌شولایی‌فر دو قطعه از کوزلوخ و شوپن، سپهر خاکی از بتهوون و کوزلوخ، سارا آجری از کولا، نازنین یلدا از بتهوون و شوپن، شاقیک صفریان از شوبرت، سحر طاهرخانی از راخمانیف، گلشن اسلامی از کالینکف، امیرمحمد دارابی از موتزارت، پندار کردنوه‌سی از شوپن، آرمین خیردان از هایدن، علی حسینی از شوپن در بخش دوم، ارکستر کامه‌راتا از کیوان میرهادی و علیرضا مشایخی، متین لادانی از شوپن، پانته‌آ مشفق و متین لادانی از بلوخ و وینیاوسکی، آرپینه اسرایلیان از شوپن و دبوسی و در بخش بعدی خاچیک باباییان، آیدین احمدی‌نژاد و تامارا دولیدزه از موتزارت، اسمتانا و مندلسن می‌نوازند.
این جشنواره که جوان‌ترین شرکت‌کننده آن فقط هشت سال سن دارد، از سوم تا ششم خرداد به‌مدت چهار روز در تالار «رودکی» روزانه در سه سئانس برگزار شود و ورود عموم به آن به صورت رایگان آزاد است.
دبیر جشنواره موسیقی «از کلاسیک تا معاصر» تأکید کرد: «ما و همه افرادی که به صورت داوطلبانه و رایگان در این جشنواره فعالیت کردند، همه تلاشمان این بود که راهی باز شود تا مردم به صورت رایگان از موسیقی بهره‌مند شوند.»
» ادامه مطلب

علت رفتن رضا صادقی از ایران

رضا صادقی که چندی پیش در آخرین کنسرتش در همدان، خبر از رفتنش از ایران داده بود، گفت: «قصد دارد برای ادامه تحصیل و آموزش بهتر موسیقی به خارج از کشور برود.»
وی اعلام کرد قرار است برای این آموزش چهار ساله به یک کالج که هماهنگی‌های آن نیز صورت گرفته برود و دوره آموزش موسیقی کاربردی و دیجیتال ببیند. صادقی تاکید کرد قطعا تا پایان سال 90 در ایران خواهد ماند.
او همچنین ضمن تکذیب ادامه کار موسیقی در خارج از ایران، تصریح کرده: «من آدم خانواده‌دوستی هستم و یک تعلق خاطر عجیب و غریبی هم نسبت به وطنم دارم».
» ادامه مطلب