پیش از آن تنها نام روحانی که در موسیقی ایران شنیده شده بود از آن "انوشیروان روحانی" خالق سلطان قلبها و برادر بزرگ شهرداد بود. با این حال شهرداد روحانی که نام اصلیاش شهداد است، خیلی پیشتر از آن کنسرت، در وین درس موسیقی خوانده بود و رهبری خیلی از ارکسترهای درست و حسابی دنیا از جمله ارکستر سلطنتی فیلارمونیک لندن، ارکستر سمفونیک مینهسوتا، کلرادو، سن دیگو، ایندیاناپولیس، نیوجرسی، فیلارمونیک زاگرب، جوانان آمریکا و. . . را انجام داده بود.
حتی در سال ۱۹۹۸ او موسیقی مراسم افتتاحیه سیزدهمین دوره بازیهای آسیایی را ساخت که بعدها به عنوان محبوبترین آهنگ این بازیها انتخاب شد. در کنار اینها او همیشه آهنگسازی میکرده و طی این سالها آلبومهای خیلی زیادی را هم در آنطرف آب منتشر کرده است. آلبومهایی که متأسفانه هیچ کدامشان تا به حال در ایران منتشر نشدهاند. جایزههایی هم برای برخی از قطعاًتش دریافت کرده. با این حال بیشتر وقتش صرف رهبری میهمان شدن ارکسترهای مختلف دنیا و تنظیم موسیقی فیلم میشود.
امسال هم با رفتن صهبایی از ارکستر سمفونیک تهران، بار دیگر روحانی به ایران سفر کرد تا ارکستر سمفونیک تهران را رهبری کند. ارکستری را که خیلیها بیم تعطیل شدنش را مثل خیلی از ارکسترهای دیگر ایرانی دارند. با این تفاوت که ارکستر سمفونیک تهران تنها و تنها ارکستر سمفونیک ایران است. روحانی بعد از چندبار تمرین در کنفرانس مطبوعاتی اعلام "همه چی آرومه" کرد و اینکه اعضای ارکستر هیچ مشکلی ندارند و خیلی هم خوب مینوازند. اما اینطور که از حرفهایش در این گفتوگو برمیآید، خیلی هم همه چیز بر وفق مراد نیست.
می دانم که بیش از 30 آلبوم در خارج از ایران منتشر کردهاید که هیچکدامشان در اینجا منتشر نشدهاند مگر به صورت قاچاقی. چرا هیچوقت به فکر انتشار آنها در ایران نیفتادهاید؟
من این چند سال اینجا نبودم و وقتی آدم جایی نیست دیگر نمیشود از این کارها انجام داد. اما در آینده انشالله اگر فرصتی شد با همان کیفیت خوب این کار را اینجا انجام میدهم. مثلاً یک سی دی دارم که تمام کارهای موسیقی کلاسیک من طی 20 سال گذشته در آنها گنجانده شده است. اینجا مردم از من بیشتر قطعاًتی چون "رقص بهار" وهمکاریام با یانی را میشناسند، کارهایی است که خیلی عامه پسندند ولی با کیفیت ضبط خیلی خوب منتشر شدهاند. اما من آثاری دارم که شاید در اینجا هزار تا کپی هم از آنها فروش نرود چرا که برای شنوندگانی که بیشتر به موسیقی کلاسیک علاقه دارند، نوشته شدهاند. کارهایی از قبیل کنسرتو پیانو یا کنسرتوی ویلن که آهنگسازیشان کردهام. زمانی که من در اتریش بودم باید اصلاً قطعاًتی مینوشتیم که درسماًن را بتوانیم تمام کنیم.
"رقص بهار" و یانی و اینجور کارها را که نمیشود در آن فضای جدی کار کرد. به هر حال هر آهنگسازی طی زندگی هنریاش مجبور است فعالیتهایی را انجام دهد، تجربههایی تازه در زمینههای مختلف موسیقی. در کنسرت ارکستر سمفونیک تهران قطعهای اجرا میکنیم که آن را من برای پدرم رضا روحانی که ویلنیست بودند نوشته ام. در واقع قطعهای است برای ویلن سلو و ارکستر که پیش از این آن را با ارکستر سمفونیک لندن ضبط کردم. اجرای این قطعه شناخت دیگری از من به مردم میدهد وعلاقه شخصی خودم هم این است که مردم با این نوع کارهای من هم آشنا شوند چرا که خیلیهایشان تنها همان آثار دیگر من را میشناسند.
البته آلبوم آکروپلیس رسماً 13 میلیون کپی فروش داشته است. حالا جدای از کپیهایی که در خیلی جاهای دنیا و ایران دست مردم به صورت غیررسمی انتشار پیدا کرده و اصلاً در این آمار حساب نمیشود. خب این موفقیت بسیار بزرگی است. یادم میآید که در همان روزها که مشغول آماده کردن این کنسرت در یونان بودم، سازمان توریسم یونان برای این برنامه تبلیغ زیادی انجام داد و از ما کلی تشکر کرد و برای ما توری ویژه ترتیب داد. در این تور من و یانی و نوازندگان حضور داشتیم و در آنجا رئیس این سازمان به من گفت که شهداد تو میدانی که رهبری تو به عنوان یک ایرانی که ما سابقه تاریخی خیلی خوبی با هم نداریم در این محل و در اینجا یک اتفاق تاریخی محسوب میشود؟
هنوز با یانی در ارتباط هستید؟
بله، اما راهمان کمی از هم جدا شد. به مدت سه سال ما با هم تور میرفتیم. وقتی که این تورها شروع میشد من بین 6-8 ماه در سال وقتم گرفته میشد. چه در زمینه رهبری و چه تنظیم کارها که بسیار زمانبر بود. خودتان بهتر میدانید که یانی اصلاً نت بلد نیست و نمیتواند کارها را تنظیم کند. البته الان با وجود سینتی سایزرها و سازهای الکترونیکی میشود یک کارهایی را انجام داد اما کیفیت لازم را ندارند. وقتی قرار است که شما برای ارکستر سمفونیک یا یک آنسامبل بنویسیدباید متخصص بود و یانی این تخصص را نداشت. بنابراین همه این کارها به دوش من میافتاد. از تنظیم قطعاًت تا تمرین آنها با ارکستر تا انتخاب نوازندگان و. . . من به مرور دیدم که هر سال 6-8 ماه به این تورها اختصاص پیدا میکند و من نمیتوانم به کارهای خودم برسم. خب واقعاً بهتر بود که این کار را کم کنم و به فعالیتهای خودم برسم.
آن برنامه هم موفقترین برنامه یانی بود و بعد از آن در کنسرت "تریبیوت" و کنسرتهای بعدی هیچوقت آن موفقیت تکرار نشد.
یک چیز جالب من به شما بگویم. آلبوم آکروپلیس که در ایران به نام "سرزمین مادری" شناخته میشود، در آمریکا 10 میلیون نسخه فروش داشت. این طبق آمار رسمی است که توسط انجمنی در آمریکا که موظف به ارائه گزارش فروش آلبوهاست داده میشود. اما یانی در آلبوم بعدیاش که مربوط به کنسرت چین و تاج محل بود و یک میلیون نسخه کپی فروش رفته بود، این موفقیت را تکرار نکرد.
با اینکه این آلبوم به این دلیل که در دو کشور ضبط شده بود بسیار پرهزینهتر از آلبوم قبلی بود. خیلی از طرفداران آلبوم آکروپلیس از این آلبوم جدید استقبال نکردند. با اینکه بسیاری از نوازندگان ثابت بودند و نوازندگان خوب دیگری هم اضافه شده بود. برخی به تنظیم ملودی بیتفاوت هستند و نمیدانند که چقدر یک تنظیم متفاوت میتواند یک ملودی را زیر و رو کند. خیلی از موسیقیدانها میتوانند ملودی بنویسد اما برای تنظیم یک ملودی نیاز به تخصص ویژهای است.
شما کار ثابتتان آنجا چیست؟
همین رهبری میهمان ارکسترهای مختلف. در کشورهای دیگر اصلاً اینقدر زمان نمیگذارم مثل ایران. در کشورهای دیگر ماکسیمم بین 10 روز تا دو هفته حضور دارم. ایران که میآیم هم به دلیل علاقه شخصی و هم به این دلیل که تمرین بیشتری نیاز است حداقل 4 هفته را میمانم. سفر فعلیام هم از این قاعده مستثنی نیست. کارهای دیگری هم هست که بیشتر پروژهای هستند نظیر همکاری با یانی و دیگران. به جز اینها باز در مواقعی به عنوان رهبر میهمان برای ضبط آثار برخی از آهنگسازان دعوت میشوم. البته این درباره آهنگسازانی است که من کارشان را میشناسم و نه دیگران. بیشتر زندگی من به آهنگسازی و رهبری ارکستر میگذرد.
بیشتر برای کجا آهنگسازی میکنید؟
خیلی وقتها برای پروژه خاصی نیست. کاری است که خودم دوست دارم انجام دهم و همیشه آن را انجام میدهم. یعنی تصمیم میگیرم که مثلاً قطعهای برای ویولن و ارکستر بنویسم. اما اینکه این قطعاًت چه زمانی اجرا و ضبط شود اصلاً مشخص نیست. از طرفی دیگر من با ارکستر سمفونیک لندن قراردادی دارم که در آن سالانه قطعاًتی را با آنها ضبط میکنم و تا به حال چندین سی دی با این ارکستر منتشر کردهام.
همکاریتان با علیرضا عصار هم در چارچوب همین قرارداد بود؟
من به ایران آمده بودم و با کارهای عصار آشنا شدم. تصمیم گرفتیم که با هم کار کنیم. من هم ارکستر سمفونیک لندن را برای ضبط این کار انتخاب کردم. اما ربطی به این قرارداد نداشت صرفاً بر اساس آشنایی خوب من با این ارکستر بود. در حال حاضر پروژهای دارم که از تایلند سفارش داده شده است و در حال تنظیم قطعاًت آن هستم که نهایتاً قرار است در اروپا ضبط شود.
الان دیگر در دانشگاه فعالیت ندارید؟
تا چند سال قبل در دانشگاه یو سی الای تدریس داشتم، در واقع تا زمانی که استاد خودم هم آقای "دان ری" زنده بودند و من هم به عنوان دستیار ایشان تدریس میکردم و هم خودم درس رهبری فیلم میدادم. این ماجرا حدود سالهای 2003 و 2004 است. اما بعد از آن به خاطر زیاد شدن مسافرتها و تورها آن کارها را رها کردم. الان فقط گاهی به صورت خصوصی من به آهنگسازانی که میخواهند رهبری یاد بگیرند و در واقع کارهای خودشان را رهبری کنند تدریس میکنم اما در هیچ دانشگاه یا انستیتویی درس نمیدهم.
خیلیها بیش از آنکه رهبری ارکستر را به عنوان یک حرفه و یا شاید یک رشته تحصیلی علمی بشمرند، نقش تجربه را در آن خیلی پررنگ میبینند. شما هم نظرتان همینطور است؟
کار رهبری ارکستر واقعاً یک علم است اما مانند علم آهنگسازی نیست. شاید تکنیک رهبری ارکستر را بشود در یک ماه یاد گرفت و اینکه مثلاً ریتمها را چطور به نوازندهها نشان بدهی. مثلاً این ریتم سه ضربی است و این یک چهارضربی. آن خیلی سخت نیست اما رهبری جزو آن کارهایی است که شما اگر فقط بخواهید جلوی آینه تمرین کنید این حرفه را یاد بگیرید. مثل نوازندگی نیست که شما در اتاق را ببندید و برای خودتان ساعتها تمرین کنید تا همه چیز درست شود. شما در رهبری به یک آنسامبل احتیاج دارید. باید شما از نزدیک با نوازندگان در تماس باشید.
ضمن اینکه هر ارکستری روانشناختی خاص خودش را میطلبد. شما نمیتوانید همان رفتاری را که با ارکستر سمفونیک تهران دارید با یک ارکستر دیگر داشته باشید. اینها چیزهای فرمولهای نیست. الان شما میدانید مسائلی که در ارکستر سمفونیک تهران هست با دیگر ارکسترها فرق دارد. در نتیجه یک رهبر ارکستر خوب غیر از اینکه باید کار خودش را خیلی خوب بداند باید ارکستر را از نظر روانی هم بشناسد. در این راه تجربه مهمترین چیز است. به نظر من رهبرهای خیلی خوب دنیا آنهایی بودند که آهنگسازی هم میدانستهاند. به نظر من مهمترین وظیفه یک رهبر این است که اثر آهنگسازی را که دارد رهبری میکند بشناسد و بتواند منظور آهنگساز را به بهترین وجهی به نوازندگان منتقل کند.
فقط این نیست که نتها درست اجرا شوند. به عنوان مثال نسخههای مختلفی از سمفونی 9 بتهوون در بازار موجود است. اما چطور میشود که شما از یک اجرا بیشتر خوشتان میآید و از یکی کمتر. با این که نتها یکی است و یک رهبر ارکستر که نمیتواند نتهای آن اثر را تغییر دهد با این حال ممکن است شما یک اجرا را به اجرایی دیگر ترجیح دهید. چرا که یک رهبر شناخت عمیقتری از یک قطعه داشته و یکی دیگر نه. نت که همهچیز را نمیگوید. صفحهای است که شاید صرفاً حکم نقشه راه را بازی میکند. اما یکدفعه میبینید که اثری با اجرای یک رهبر خاص تأثیرگذارتر است. الزام نیست که رهبر آهنگساز باشد اما اگر باشد بهتر است. حتی اگر تجربه نوازندگی در ارکستر را هم داشته باشد، حتماً روی کارش تأثیر مثبت میگذارد.
جدای از اینها رهبر جز اینکه باید کارش را بلد باشد، باید روانشناس خوبی هم باشد چرا که هر ارکستری قلقی دارد. اگر قرار است من امروز ارکستر سمفونیک تهران را رهبری کنم و فردا ارکستر لندن را بلافاصله متوجه میشوم که خواستههای این نوازندهها با هم فرق میکند. نکته جالب اینجاست که خود نوازندهها هم در عرض پنج دقیقه این را میفهمند آن کسی که آن بالا ایستاده کارش را بلد است یا نه. این را امتحان کردهام که میگویم و واقعاً بیشتر از 5 دقیقه 10 دقیقه لازم نیست. اگر خیلی هم دستتان هم درست باشد و نتها را خوب بدانید کافی نیست. باید با مسائل دیگر هم آشنا باشید. شما با یک گروه طرف هستید.
با این حال گاهی من فکر میکنم برخی از مشکلات ارکستر سمفونیک تهران در زمینه کار با رهبرهای مختلف ریشه تاریخی دارد. اینکه کلاً ما ایرانیها خیلی در کارهایمان تحمل بالادست را نداریم. رهبر ارکستر هم کارش همین است که بالای دست نوازندهها باشد. ماجرای رهبر ثابت نداشتن ارکستر، پشت سر هم حرف زدنها و. . . شاید در ارکستر سمفونیک به همین ماجرا برگردد.
بله، واقعاً شاید اینطور باشد. من که نمیتوانم درباره فرد خاصی اظهار نظر کنم اما این را میدانم که اگر کسی که آن بالا ایستاده واقعاً فکر کند که حالا واقعاً اتفاقی افتاده و او بالا ایستاده مطمئناً کار شکست میخورد. اتفاقا شاید علت اینکه کار من به گفته خیلیها با ارکستر موفق پیش میرود این است که خودم را یکی از اعضای ارکستر میبینم. ببینید اگر نوازندهای نباشد یک رهبر میخواهد چه کسی را رهبری کند؟ همانقدر که آنها به شما وابسته هستند شما هم به آنها وابستهاید. اگر با این پیش فرض کار کنید و جلو بروید مشکلی پیش نمیآید. چون هم نوازندگان و هم رهبر ارکستر هدف مشترکی دارند، اینکه به بهترین نحو نظر آهنگساز برآورده شود. اگر با این هدف شما آن بالا بایستید هم احترام شما نگاه داشته خواهد شد و هم نوازندگان با علاقه خاصی قطعاًت را مینوازند.
خب، بخشی از این داستان به رهبر برمیگردد اما بخشی دیگر دست رهبر نیست.
شما باید وقتی آن بالا میایستی از کار خودت مطمئن باشی. اشتباه هم در کار پیش میآید اما شما باید به اشتباهت اذعان کنی. برای من پیش آمده است که در تمریناتم با ارکستر سمفونیک تهران اشتباه کنم اما بلافاصله گفتم ببخشید من اینجا را اشتباه کردم. اما مشکل وقتی است که اشتباه کنی و نفهمی یا خودت را به آن راه بزنی! همانقدر که آنها در حال یادگیری هستند من هم دارم یاد میگیرم. اینها تجربیاتی است که طی کار کسب میشود. هنوز من هم یک دانشجو هستم و در حال یادگیری. تا زمانی هم که از این دنیا برویم همچنان در حال یادگیری هستیم. اگر شما معتقدید که همه چیز را یاد گرفتهاید و دیگر چیزی نیست که یاد بگیرید دیگر پایان عمرتان فرارسیده. در ارکسترهایی که من رهبری میکنم خیلی وقتها نوازندهها ده برابر من میدانند.
مثلاً در ارکستر سمفونیک لندن نوازندگانی هستند که هم از من بزرگترند و هم سالهای بیشتری ساز زدهاند، مطمئناً ده برابر من هم میدانند و بزرگترین رهبران دنیا را هم دیدهاند. اما چرا بعد از ده دقیقه تمرین با جان و دل همکاری میکنند؟ از سویی باید کارت آنقدر خوب باشد که نوازنده بتواند به رهبری شما اعتماد کند. رهبر باید کارش را مثل نفس کشیدن بلد باشد. هرچقدر هم که خوش اخلاق باشید افاقه نمیکند. ممکن است اگر اشتباه هم کنید به رویتان نیاورند اما مشکل سرجای خودش باقی میماند. تنها در صورتی آنها شما را به عنوان بالا دستی خودشان میپذیرند که بدانند شما واقعاً کارتان را بلد هستید.
شما با استفاده از میکروفون در اجراهای ارکستر سمفونیک موافق هستید؟
نه اما دیدهام که این کار انجام میشود. مثلاً در سالن هالیوود باول که یک سالن 18 هزارنفری فضای باز است چارهای جز استفاده از میکروفون نیست. اما این میکروفونها برای این کار طراحی شدهاند. من سالنی را که برنامه ما در تهران در آن اجرا میشود را دیدم و فکر میکنم به خاطر آکوستیک این سالن مجبور هستیم که از میکروفون و سیستم صوتی این سالن استفاده کنیم و نقشهای را برای جاگذاری میکروفونها طراحی کردهام.
البته تالار وحدت هم بیایراد نیست، من خودم همیشه ترجیح میدهم در رودکی برنامه اجرا کنم چرا که برای این کار طراحی شده است و رفلکتورهای چوبیاش صدا را خیلی خوب منعکس میکنند. به اصطلاح باز میکنند. اما به هر حال شما گاهی در شرایطی قرار میگیرید که راه انتخاب کم میشود. باید بهترین را با همین شرایط موجود به وجود آورد.
شما به اجرای قطعاًت باکلام علاقه ندارید؟
چرا، اینطور نیست که اجرا نکرده باشم، مثلاً با ارکستر سمفونیک کوتا (COTA) تمام آریاهای موتزارت را با خوانندههای اپرا اجرا کردم یا همین همکاری با آقای عصار.
چرا هیچوقت آن برنامه را در ایران اجرا نکردید؟
هیچوقت تا به حال فرصتش ایجاد نشده است. از زمانی که برای تحصیل از اینجا رفتهام، تا به حال شرایطم طوری بوده که فقط برای رهبری ارکستر سمفونیک تهران به ایران میآمدم. این برنامههایی هم که با ارکستر سمفونیک تهران دارم اینطور نیست که کنسرت من باشند. صرفاً من به عنوان همکاری با ارکستر سمفونیک تهران به ایران میآیم. در کنفرانس خبری از من پرسیدند که چرا شما رهبری دائم را قبول نمیکنید؟ من هم گفتم برنامه من برای ایران همیشه باز است.
شما در بخشهایی از صحبتهایتان به مشکلات ارکسترهای آنطرف آب اشاره کردید. میدانم که مشکلات آنها از جنس مشکلات ارکستر سمفونیک تهران نیست اما واقعاً چه چیزهایی هستند؟
آنها مشکلات حقوقی را به هیچ وجه ندارند. جمعیت آمریکا حدودا 4-5 برابر ایران است اما در این کشور 2500 ارکستر سمفونیک رسمی و تمام وقت وجود دارد. در حالیکه ما در ایران تنها یک ارکستر سمفونیک داریم. در همین لسآنجلس 8 ارکستر سمفونیک وجود دارد. اینها ارکسترهایی هستند که حقوق میگیرند، ثبت شدهاند و کاملاً حرفهای هستند. 2500 ارکسترسمفونیک برای جمعیت 350- میلیونی. غیر از اینها هم آنسامبلهایی هستند که به صورت داوطلبانه اجرا میکنند.
مثلاً منطقه شهرک غرب ارکستری داشته باشد متشکل از پیرمردها و نوازندگان آماتور که هفتهای یک بار دور هم مینشینند و تمرین میکنند، حالا شاید در سال دو بار هم اجرایی نداشته باشند. آن ارکسترهایی که ثابت هستند مشکلات مالی ندارند اما مشکلاتی از جنس رقابت نوازندگان با هم دارند. مثلاً بعضی وقتها نوازندگان ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس در ضبطهای موسیقی فیلم شرکت میکنند و درآمدهای بالایی از این راه دارند. اما مشکل بزرگی که همه این ارکسترها دارند تعداد زیاد آنهاست.
یک جمعیت 350 میلیونی اصلاً 2500 ارکستراحتیاج ندارد. کافی است شما اراده کنید که یک شب در لس آنجلس به کنسرت بروید، در هر شبی چندین ارکستر سمفونیک اجراهای مختلف دارند. حق انتخاب بسیار بالاست. غیر از این هر دانشگاهی ارکستر خودش را دارد. مثلاً ارکستر دانشگاه یو سی الای که همه نوازندگانش دانشجو هستند و در سطح بالایی است. از سویی آمریکا کشوری است که فرصت در آن زیاد است تنها در لس آنجلس کتابی قطور به نام "یونیون بوک" وجود دارد که در آن بهترین نوازندهها آگهی دادهاند و دنبال کارهستند. بهترین نوازندههایی که در هیچ ارکستری عضو نیستند و منتظرند تا کسی از آنها دعوت به کار کند. یکی از دلایلش هم این است که غیرآمریکاییهای زیادی عضو ارکسترهای ثابت هستند.
همانطور که گفتم با وجود اینکه آنجا به سرزمین فرصتها شهرت دارد شما زیاد میبینید بهترین نوازندههایی را که در رستوران در حال گارسونی هستند چون کار نیست و بحران اقتصادی هم روی این مسائل تأثیر گذاشته. نکته دیگری که وجود دارد درباره کمک مالی دولتهاست. در آمریکا برعکس اتریش که کشور سوسیالیتی است و من در آن تحصیل کردهام و دولت بسیار به فعالیتهای فرهنگی-هنری کمک میکند، در آمریکا دولت به هیچ عنوان کمک نمیکند. حالا شما فکر کنید که همه این ارکسترها خودشان باید خرج خودشان را دربیاورند. بودجه ارکستر سمفونیک لس آنجلس در سال 40 میلیون دلار است اما یک سنتش را هم دولت نمیدهد بلکه فقط افراد متمول و هدایای مختلف مالی سازمانها و شرکتهای خصوصی است که ارکستر را سرپا نگاه میدارد. بسیاری از این افراد متمول یا سازمانهای تجاری به جای اینکه مستقیماً به دولت مالیات بدهند، مالیاتشان به صورت کمک به سازمانهای فرهنگی و هنری رااز جمله ارکستر سمفونیکها پرداخت میکنند.
هنوز ویولن میزنید؟
نه، فقط پیانو میزنم آن هم چون با پیانو آهنگسازی میکنم. در آن برنامه آکروپلیس هم باور کنید که 8-9 سال بود که دست به ساز نزده بودم. بعد قرار شد که ویلنیستی را برای آن بخش برنامه در نظر بگیریم. من دیدم که فقط رهبری میکنم و از سویی تنظیم همه آهنگها به عهده من است. کسی هم که حرفهای نباشد اصلاً این ماجرا را نمیبیند. از اول تا آخر برنامه هم که پشتمان به مردم است. یک قسمتی هم هست که در ویدئو یا در واقع در فاینال کات نگذاشتهاند، اما من خودم ویدئویش را دارم. در آن بخش یانی به مردم میگوید که "من در اینجا از شهداد میخواهم که پیانو بزند و من رهبری کنم. من از کودکی آرزو داشتم مثل شهداد رهبری کنم و حالا میخواهم این کار را انجام بدهم. " در حقیقت رهبری یانی حالت نمایشی داشت. برای آن بخش آخر ما دونوازی ویلن درنظر گرفتیم.
من به یانی گفتم که خودم میتوانم این کار را انجام دهم اما باید فرصتی برای تمرین داشته باشم. برای یک ماه در لس آنجلس معلم ویلن گرفتم. دوباره شروع کردم و بعد از یک ماه آماده شدم و شد آن اتفاقی که شما در کنسرت دیدید. همه روزنامهها در آن روزها نوشتند که آن بخش، های لایت برنامه بود و من هنوز آن روزنامهها را نگه داشتهام. خوشحالم که اینقدر گل کرد. به خصوص اینکه من قبل از نواختن آن بخش تمام مدت در حال رهبری بودم در حالیکه کاریج تمام وقت در حال نواختن بود. آن هم اجرای زنده و بداههنوازی که واقعاً کار را مشکلتر میکرد.
ظاهراً قرار است که آلبوم مشترکتان با تهمورث پورناظری همین روزها منتشر شود. اینطور که شنیدهام تلفیقی است از موسیقی ارکسترال و موسیقی ایرانی که اتفاقا این روزها خیلی در دنیا مد شده است. از یویوما گرفته تا کار روی اشعار مولانا توسط خوانندههای پاپ. گرایش به تلفیق موسیقی شرقی خیلی زیاد شده است. این کار هم در همین راستاست؟
به هر حال همه کار نو را دوست دارند. حالا چه درباره خود تم موسیقی باشد چه درباره موزیسینهای اجرا کننده آن. تلفیق موسیقی شرقی و غربی همیشه بوده البته این روزها بیشتر شده. ماجرا اینجاست که من همیشه به ساز تنبور علاقه ویژهای داشتم. آقای پورناظری هم سال قبل برای تور کنسرتهای گروه شمس به آمریکا آمده بودند و ما در آنجا به طریقی با هم آشنا شدیم. یکروز سازشان را آوردند و برای من زدند.
من فکر کردم که چقدر این ساز جا دارد که روی آن کار کرد. به خصوص اینکه این ساز که قدیمیترین ساز ایرانی است ربع پرده ندارد و خیلی خوب میشود تلفیق ارکسترال روی آن انجام داد. از ایشان خواستم که چندتا قطعهای را که نوشتهاند به من معرفی کنند و من هم آنها را برای ارکستر فیلارمونیک اسلواکی تنظیم و ضبط کردم و باید بعداً تنبور را رویش بگذاریم. آنقدر این قطعاًت مورد استقبال واقع شدند که بعد از اتمام کار چندتا از نوازندههای ارکستر پیش من آمدند و گفتند که خیلی علاقه دارند وقتی این کار تمام شد آن را بشنوند به این دلیل که در آن آواهای ایرانی آمده بود. تازه وقتی به آنها گفتم که هنوز ساز اصلی که همان تنبور است را شما نشنیدهاید بیشتر علاقمند شدند.
قرار است تنبور به صورت سلو ارکستر را همراهی کند؟
نه قرار است که گروه شمس با هم تنبور بزنند. در واقع قطعهای شده برای ارکستر و تنبور. این از آن کارهایی است که همه ارکسترهای دنیا دنبالش هستند.
چند قطعه است؟
سه قطعه است که دوتای آن باکلام است و یک قطعهسازی است.
شما قطعاًت را نوشتهاید؟
تهمورث ملودیها را نوشته و من آنها را تنظیم کردهام. در چنین کارهایی اغلب آهنگسازی مشترک فرض میشود.
آوازش را چه کسی میخواند؟
به احتمال زیاد سهراب پورناظری روی اشعاری از مولانا میخواند. من خودم از این همکاری بسیار راضی هستم و فکر میکنم آنطرف هم خیلی استقبال شود.
تصمیم دارید آنجا هم آلبوم را منتشر کنید؟
حتما این آلبوم را آنطرف منتشر میکنم اما اول در ایران منتشر میشود و بعد آنجا.