اعتراض شدید حسن فتحی به شیوه اجرای برنامه «هفت»
برنامه هفت این هفته اختصاص به نقد و بررسی فیلم کیفر داشت. در ابتدای این برنامه مسعود فراستی با انتقاد از فیلم کیفر ایراداتی را به این اثر سینمایی مطرح کرد که این انتقادات با واکنش سریع فتحی روبرو شد. فراستی با اشاره به شخصیت پردازی این اثر سینمایی سیامک که شخصیت اصلی فیلم است و اتفاقاتی که برای وی می افتد را ملموس ندانسته و فیلمنامه این فیلم را به شدت ضعیف ارزیابی کرد و به روند داستانی که برای شخصیت فیلم اتفاق می افتد انتقاد کرد.
فتحی در پاسخ به این انتقادات گفت: من باید به تک تک این انتقادات پاسخ دهم و باید زمانی در اختیار من قرار دهید تا حرف های خود را بزنم زیرا برای تک تک مسائلی که از سوی فراستی مطرح شد پاسخ دارم.
او افزود: روندی که در داستان می بینیم کاملا طبیعی است و برای مخاطب باور پذیر است. همچنین بسیاری از اتفاقاتی که در این اثر سینمایی مشاهده می کنیم بر اساس واقعیات ترسیم شده است.
کارگردان فیلم سینمایی پستچی سه بار در نمی زند خاطر نشان کرد: به احتمال فراوان آقای فراستی در زمان تماشای فیلم به این اثر سینمایی توجه نداشتند و درگیر مسائل شخصی خود بودند و به جزئیاتی که در این اثر سینمایی آورده شده توجه نکردند.
در حالی که فتحی در حال دفاع از فیلم کیفر بود جیرانی صحبت های وی را قطع کرده و زمان را در اختیار فراستی قرار داد که این کار با انتقاد شدید فتحی روبرو شد.
این کارگردان سینما گفت: متسفانه ایراد اصلی این برنامه در مدیریت جلسه و شیوه اجرای آن است. متاسفانه عمدا و یا سهوا در اختیار من کاغذ و خودکار قرار ندادند تا به انتقادات اشاره شده یک به یک پاسخ دهم. اجرای اینگونه این برنامه صحیح نیست و من به این نوع اجرا که زمان کمتری در اختیار فیلمسازان قرار می دهد انتقاد دارم.
فتحی در پاسخ به این انتقادات گفت: من باید به تک تک این انتقادات پاسخ دهم و باید زمانی در اختیار من قرار دهید تا حرف های خود را بزنم زیرا برای تک تک مسائلی که از سوی فراستی مطرح شد پاسخ دارم.
او افزود: روندی که در داستان می بینیم کاملا طبیعی است و برای مخاطب باور پذیر است. همچنین بسیاری از اتفاقاتی که در این اثر سینمایی مشاهده می کنیم بر اساس واقعیات ترسیم شده است.
کارگردان فیلم سینمایی پستچی سه بار در نمی زند خاطر نشان کرد: به احتمال فراوان آقای فراستی در زمان تماشای فیلم به این اثر سینمایی توجه نداشتند و درگیر مسائل شخصی خود بودند و به جزئیاتی که در این اثر سینمایی آورده شده توجه نکردند.
در حالی که فتحی در حال دفاع از فیلم کیفر بود جیرانی صحبت های وی را قطع کرده و زمان را در اختیار فراستی قرار داد که این کار با انتقاد شدید فتحی روبرو شد.
این کارگردان سینما گفت: متسفانه ایراد اصلی این برنامه در مدیریت جلسه و شیوه اجرای آن است. متاسفانه عمدا و یا سهوا در اختیار من کاغذ و خودکار قرار ندادند تا به انتقادات اشاره شده یک به یک پاسخ دهم. اجرای اینگونه این برنامه صحیح نیست و من به این نوع اجرا که زمان کمتری در اختیار فیلمسازان قرار می دهد انتقاد دارم.
بازگشت آمیتاب باچان به تلویزیون با «چه کسی میخواهد میلیونر شود؟»
بازیگر مشهور سینمای بالیوود اعلام کرد پس از پنج سال دوباره به عنوان مجری به نسخه هندی برنامه مسابقهای «چه کسی میخواهد میلیونر شود؟» بازمیگردد.
آمیتاب باچان که طرفداران پرشمارش او را با نام «بی بزرگ» میشناسند در وبلاگ شخصیاش و شبکه اجتماعی توئیتر این خبر را تایید کرد به عنوان مجری به برنامه «Kaun Banega Crorepati» بازمیگردد.
باچان 67 ساله روز چهارشنبه در وبلاگش چنین نوشت:«10 سال پس از زمانی که این برنامه برای اولین بار در سال 2000 روی آنتن رفت دوباره به این برنامه برمیگردم، خدایا انگار همین دیروز بود...هیچکس، واقعا هیچکس مرا به انجام این کار تشویق نکرده به جز شبکه تلویزیون سونی. روزی که این برنامه شروع شد زندگی خیلیها تغییر کرد. مخصوصا زندگی من...این برنامه به دلایل بسیار تجربهای شگفتانگیز برای من بوده است.»
باچان که در دهه 1970 با لقب «مرد جوان خشمگین» در سینمای هند با بازی در فیلمهایی چون «شعله» نامی برای خودش دست و پا کرده بود در دهه 1980 و 1990 روزگار بدی را سپری میکرد. کمپانی تولید فیلم او شکست خورده بود، حزبهای ملی هندو در بمبئی او را یک خارجی قلمداد میکردند و رابطه رسانهها با او شکرآب بود.
اما برنامه «Kaun Banega Crorepati» به او کمک کرد دوباره روی پا بایستد و جایگاه خودش به عنوان مشهورترین بازیگر هند را دوباره به دست بیاورد. آخرین فیلمی که از باچان به نمایش درآمده «سه ورق» نام دارد که در آن با بن کینگزلی بریتانیایی همبازی است.
باچان تا سال 2006 که مجبور شد به دلیل بیماری از برنامه کنارهگیری کند مجری آن بود و پس از او شاهرخ خان مجری برنامه شد.
این برنامه که بسیار محبوب است محور اصلی رمانی به قلم ویکاس سوارپ به نام «سین جیم» شد که سپس اقتباس سینمایی از آن به عمل آمد به نام «میلیونر زاغهنشین» که چند جایزه اسکار را به خانه برد.
آمیتاب باچان که طرفداران پرشمارش او را با نام «بی بزرگ» میشناسند در وبلاگ شخصیاش و شبکه اجتماعی توئیتر این خبر را تایید کرد به عنوان مجری به برنامه «Kaun Banega Crorepati» بازمیگردد.
باچان 67 ساله روز چهارشنبه در وبلاگش چنین نوشت:«10 سال پس از زمانی که این برنامه برای اولین بار در سال 2000 روی آنتن رفت دوباره به این برنامه برمیگردم، خدایا انگار همین دیروز بود...هیچکس، واقعا هیچکس مرا به انجام این کار تشویق نکرده به جز شبکه تلویزیون سونی. روزی که این برنامه شروع شد زندگی خیلیها تغییر کرد. مخصوصا زندگی من...این برنامه به دلایل بسیار تجربهای شگفتانگیز برای من بوده است.»
باچان که در دهه 1970 با لقب «مرد جوان خشمگین» در سینمای هند با بازی در فیلمهایی چون «شعله» نامی برای خودش دست و پا کرده بود در دهه 1980 و 1990 روزگار بدی را سپری میکرد. کمپانی تولید فیلم او شکست خورده بود، حزبهای ملی هندو در بمبئی او را یک خارجی قلمداد میکردند و رابطه رسانهها با او شکرآب بود.
اما برنامه «Kaun Banega Crorepati» به او کمک کرد دوباره روی پا بایستد و جایگاه خودش به عنوان مشهورترین بازیگر هند را دوباره به دست بیاورد. آخرین فیلمی که از باچان به نمایش درآمده «سه ورق» نام دارد که در آن با بن کینگزلی بریتانیایی همبازی است.
باچان تا سال 2006 که مجبور شد به دلیل بیماری از برنامه کنارهگیری کند مجری آن بود و پس از او شاهرخ خان مجری برنامه شد.
این برنامه که بسیار محبوب است محور اصلی رمانی به قلم ویکاس سوارپ به نام «سین جیم» شد که سپس اقتباس سینمایی از آن به عمل آمد به نام «میلیونر زاغهنشین» که چند جایزه اسکار را به خانه برد.
فریده سپاهمنصور به بیمارستان دی منتقل شد
فریده سپاهمنصور که به دلیل ناراحتی قلبی در بیمارستان چمران بستری بود از این بیمارستان به بیمارستان دی منتقل شد.
هوشنگ توکلی همسر این بازیگر، گفت: «امکانات تخصصی بیمارستان دی بالاتر از بیمارستان چمران است و چون وضعیت تخصصی بیمارستان قبلی چندان رضایتبخش نبود، بهتر دیدیم ایشان را به بیمارستان دیگری منتقل کنیم.» به گفته او سپاهمنصور از چهارشنبه شانزدهم تیرماه در بخش عمومی بیمارستان دی بستری است.
توکلی همچنین درباره وضعیت جسمانی سپاهمنصور توضیح داد: «خوشبختانه حال عمومی ایشان بسیار بهتر است و خطر رفع شده است. در حال حاضر پزشکان سرگرم تشخیصهای طبی هستند تا متناسب با این تشخیصها نوع درمان را انتخاب کنند.»
او اظهار امیدواری کرد همسرش تا هفته آینده از بیمارستان مرخص شود.
هوشنگ توکلی همسر این بازیگر، گفت: «امکانات تخصصی بیمارستان دی بالاتر از بیمارستان چمران است و چون وضعیت تخصصی بیمارستان قبلی چندان رضایتبخش نبود، بهتر دیدیم ایشان را به بیمارستان دیگری منتقل کنیم.» به گفته او سپاهمنصور از چهارشنبه شانزدهم تیرماه در بخش عمومی بیمارستان دی بستری است.
توکلی همچنین درباره وضعیت جسمانی سپاهمنصور توضیح داد: «خوشبختانه حال عمومی ایشان بسیار بهتر است و خطر رفع شده است. در حال حاضر پزشکان سرگرم تشخیصهای طبی هستند تا متناسب با این تشخیصها نوع درمان را انتخاب کنند.»
او اظهار امیدواری کرد همسرش تا هفته آینده از بیمارستان مرخص شود.
بازگشت حاتمیکیا با «چ مثل چمران» به سینمای جنگ
ابراهیم حاتمیکیا نگارش فیلمنامه مربوط به شهید مصطفی چمران را با عنوان «چ مثل چمران» به پایان رساند. فیلمنامه ابراهیم حاتمیکیا که در ژانر دفاع مقدس و با موضوع بخشی از زندگی شهید چمران در رویداد قهرمانانه پاوه آماده شده، از بازگشت این فیلمساز به سینمای جنگ خبر میدهد.
این کارگردان به تازگی فیلمنامه «چ مثل چمران» را تکمیل کرده است. حاتمیکیا تاکنون اطلاعات دقیقی در مورد زمان تولید این فیلم ارائه نکرده است. او در حال حاضر تولید فیلم سینمایی «بانوی شهر ما» را در برنامه کاری دارد.
» ادامه مطلب
این کارگردان به تازگی فیلمنامه «چ مثل چمران» را تکمیل کرده است. حاتمیکیا تاکنون اطلاعات دقیقی در مورد زمان تولید این فیلم ارائه نکرده است. او در حال حاضر تولید فیلم سینمایی «بانوی شهر ما» را در برنامه کاری دارد.
جشنواره فیلم نیویورک با «فیسبوک» آغاز میشود
فیلم سینمایی «شبکه اجتماعی» به کارگردانی دیوید فینچر درباره موسسان وبسایت فیسبوک فیلم افتتاحیه چهل و هشتمین جشنواره فیلم نیویورک است.
فیلم جدید فینچر اولین بار در دنیا 24 سپتامبر (دوم مهر) در شب افتتاحیه جشنواره نیویورک 2010 در سالن آلیس تالی مرکز لینکلن نمایش داده میشود.
«شبکه اجتماعی» از اول اکتبر (9 مهر) در آمریکا اکران میشود. ریچارد پنا، رئیس کمیته انتخاب و مسئول برنامهریزی جامعه فیلم مرکز لینکلن که دو دهه است ریاست این کمیته را به عهده دارد، دراینباره، گفت: «کشف فیلمی که این چنین روح زمان خود را ثبت میکند، خیلی کم پیش میآید.»
فیلمنامه «شبکه اجتماعی» را آرون سورکین با اقتباس از کتاب «میلیاردرهای تصادفی: تاسیس فیسبوک، داستانی از جنسیت، پول، نبوغ و خیانت» اثر بن مزریک نوشته است.
ماریا مانوس مدیر اجرایی جامعه فیلم مرکز لینکن درباره فیلم جدید فینچر، گفت: «کارگردان و فیلمنامهنویس با در اختیار داشتن شخصیتی چندوجهی در مرکز داستان که به یک اندازه پیچیده و باهوش است، توجه خود را معطوف بر دوستی، وفاداری و خیانت کردهاند.»
جسی آیزنبرگ در «شبکه اجتماعی» نقش مارک زاکربرگ را بازی میکند و جاستین تیمبرلیک خواننده پاپ، اندرو گارفیلد (که قرار است در فیلم جدید «اسپایدرمن» نقش پیتر پارکر را بازی کند)، رشیدا جونز و برندا سانگ دیگر بازیگران فیلم هستند.
دیوید فینچر که متولد 1962 در دنور است، سال 2009 با فیلم «مورد عجیب بنجامین باتن» نامزد اسکار بهترین کارگردانی شد. «بیگانه 3»، «هفت»، «بازی»، «باشگاه مشتزنی» و «زودیاک» از دیگر فیلمهای اوست. فینچر فیلم «دختری با خالکوبی اژدها» را در مرحله پیشتولید دارد.
چهل و هشتمین جشنواره فیلم نیویورک 24 سپتامبر تا 10 اکتبر (دوم تا 10 مهر) برگزار میشود. دیگر برنامههای این دوره جشنواره هنوز اعلام نشده است.
فیلم جدید فینچر اولین بار در دنیا 24 سپتامبر (دوم مهر) در شب افتتاحیه جشنواره نیویورک 2010 در سالن آلیس تالی مرکز لینکلن نمایش داده میشود.
«شبکه اجتماعی» از اول اکتبر (9 مهر) در آمریکا اکران میشود. ریچارد پنا، رئیس کمیته انتخاب و مسئول برنامهریزی جامعه فیلم مرکز لینکلن که دو دهه است ریاست این کمیته را به عهده دارد، دراینباره، گفت: «کشف فیلمی که این چنین روح زمان خود را ثبت میکند، خیلی کم پیش میآید.»
فیلمنامه «شبکه اجتماعی» را آرون سورکین با اقتباس از کتاب «میلیاردرهای تصادفی: تاسیس فیسبوک، داستانی از جنسیت، پول، نبوغ و خیانت» اثر بن مزریک نوشته است.
ماریا مانوس مدیر اجرایی جامعه فیلم مرکز لینکن درباره فیلم جدید فینچر، گفت: «کارگردان و فیلمنامهنویس با در اختیار داشتن شخصیتی چندوجهی در مرکز داستان که به یک اندازه پیچیده و باهوش است، توجه خود را معطوف بر دوستی، وفاداری و خیانت کردهاند.»
جسی آیزنبرگ در «شبکه اجتماعی» نقش مارک زاکربرگ را بازی میکند و جاستین تیمبرلیک خواننده پاپ، اندرو گارفیلد (که قرار است در فیلم جدید «اسپایدرمن» نقش پیتر پارکر را بازی کند)، رشیدا جونز و برندا سانگ دیگر بازیگران فیلم هستند.
دیوید فینچر که متولد 1962 در دنور است، سال 2009 با فیلم «مورد عجیب بنجامین باتن» نامزد اسکار بهترین کارگردانی شد. «بیگانه 3»، «هفت»، «بازی»، «باشگاه مشتزنی» و «زودیاک» از دیگر فیلمهای اوست. فینچر فیلم «دختری با خالکوبی اژدها» را در مرحله پیشتولید دارد.
چهل و هشتمین جشنواره فیلم نیویورک 24 سپتامبر تا 10 اکتبر (دوم تا 10 مهر) برگزار میشود. دیگر برنامههای این دوره جشنواره هنوز اعلام نشده است.
جشنواره فیلم نیویورک از مهمترین رویدادهای سینمایی آمریکا است و نخستین دوره آن سال 1963 برگزار شد. فیلمهای این جشنواره را انجمن فیلم مرکز لینکلن در نیویورک انتخاب میکند.
بهاره رهنما درباره رضا عطاران نوشت؛ او آدم را یاد بهلول می اندازد
بهاره رهنما در یادداشتی که به تازگی ان را درروزنامه شرق و سپس در وبلاگ خود منتشر نموده از رضا عطاران تعریفهای جالبی کرده است . متن این یادداشت به شرح زیر است :
دوست ندارم دیگه خواب ببینم
توی خواب تورو بی تاب ببینم
بدونم که نگران حال منی
تو نخ هر روز و هر سال منی
جای تو خالیه تو قصه ما
بیا بریم به کوچه اقاقیها
....
به خودش هم گفتم که جگونه روزهای بسیاری این ترانه و مضمونش تکرار شب و روز من شده بود .شعر این ترانه از یغما گلرویی عزیزم بود و حتمن به یاد دارید رضا عطاران ترانه ای را با این شعر برای تیتراژ سریالی به کارگزدانی خودش و به نام کوچه اقاقیها خواند . شاید ده سال گذشته یا کمی بیشتر یا کمتر . مدت هاست خیلی در نخ ارقام و اعداد نیستم . چون به گمانم همیشه تقریبی هستند و باید آخرش به قلب رجوع کرد .
خلاصه داستان این است که من مثل همه فن (طرفدار)های رضا عطاران و نه مثل یکی از همکارانش همیشه ذوق دیدنش را داشتم و دوستش داشتم . تا این که کوچه اقاقیها که داشت ساخته میشد رضا عطاران برای بازی در نقش مقابلش با من تماس گرفت ذوق کردم و جیغ زدم و رفتم دفترش و قرار داد بستم یادم هست غروب بود و من در گیجی کامل نسبت به این که واقعن آدم بازی در سریال هستم یا نه از ذوق کنار رصا بودن قراردادم را بستم . اما فردایش دو تا ترس سراغم آمد، یکی این که من واقعن نباید کار هرشبی بازی کنم به دلایل فراوان که در این مقال نمیگنجد و دیگر این که انقدر رصا را دوست داشتم و تحسینش میکردم که ترسیدم روبه رویش بازی کنم . خلم دیگر زد به سرم و فردا تماس گرفتم و قرار دادم را بهم زدم .
مدت هاست که برای حسرت خوردنم ارزش قائل هستم . برای هرچیز ساده ای یا حتی گاهی هم مهم حسرتم را خرج نمیکنم . سال هاست که در سینما و تیاتر ایران کاری نبود که قرار باشد بازی کنم و نکنم و بعد که میبینم حسرتش بر دلم بماند . دقت کنید که حسرت لفت مقدسی است وگرنه همین اواخر برای این که فیلمم همزمان شد با تیاتر آتیلای عزیز و نتوانستم در نقش بامزه آن دخترک روس بازی کنم کلی غصه خوردم اما حسرت حرف خیلی سنگین تری است . حسرت نداشته هایی که یک عمر به قول نازنینی بر شانه هایمان سنگینی میکند .
سال ها گذشت و من از سال گذشته و امسال در سه فیلم:" بعد از ظهر سگی .ورود آقایان ممنوع و هرچی خدا بخواد" با او هم بازی بودم . آنقدر انسان بزرگوار و عجیب بود که حالا میبینم نبودنم در کوچه اقاقیها جزو حسرت های نادر عمرم هست . بودن بیشتر و چندین ماهه کنار رضا عطارانی که سخاوتمند است و شوخ و آدم را یاد بهلول و کریم دربار ناصری و خیلی طنازان ادبیات ایران می اندازد .اینکه گمان میکنی هیچ چیز را جدی نمیگیرد اما یکهو میبینی آن حال بدی را که از صبح از همه قایمش کرده ای فقط او دیده و آرام سوال کرده که:" بهتر شدی ؟بابا تو چرا انقدر همه چیو جدی میگیری ؟"و این که با زیرکی خاص خودش نمیگذارد هیچ کس سر کار از دیگری دلگیر باشد او هدایت کننده فضای اطراف خودش است به سوی یکرنگی و دوستی و آنقدر هوای تو را دارد که دوربین کجاست و تو چه قدر دیده میشوی و تنها کسی است که وقتی نقش تو یکهو از این رو به آن رو میشود و جا می افتد و شاه نقش میشود بیشتر از حتی خودت یا کارگردان ذوق میکند . در یک کلمه او بدی را نمیفهمد و نا خود آگاه بدی ها وقتی رضا هست گم میشود . شنونده خوبی است و وقتی مینشیند و تو حرف میزنی با لبخندش طوری آرامت میکند که با خودت میگویی خوب این که مرا آزرده که دیگر مشکلی نیست حل میشود و میرود هوا ...رضا عطاران گویی مال این دنیا نیست دنیا شوخی بزرگ و لذت بخشی برای اوست که خوب میداند چه طور بازی اش کند . در طول هفته هایی که در کیش با او همبازی بودم یا خودش می خواند این ترانه را یا ما از او خواهش میکردیم بخواند و میگفت:" باور ندارد که این ترانه آنقدر که من میگویم معرکه است ."همیشه همین طور است وقتی هم به او میگویم بهترین همبازی همه عمرم هست می خندد و میگوید :"من که شکل کیوی هستم چه طور بهترینم ؟"او نمیداند من در میان همه میوه ها کیوی را بهترین میدانم :)بهترین تحلیل او از من این بود که گفت : در جمع ما فقط تو مثل ستاره هایی ".گفتم :الکی تغریف نکن این فیلم اینهمه ستاره دارد !"گفت :منظورم یک جور حس افسارگسیختگی است که معمول ذات ستاره هاست ما همه سعیش را میکنیم اما تو ذاتن اینطوری هستی .مثل" جیمز دین" یا حتی "مرلین مونرو "هیچ بعید نیست دست آخر خودت را بکشی و می خندد."
نه گذشت از سرم گمان نمیکنم این حماقت را انجام بدهم اما به طرز عجیبی ترانه اش از دهنم نمی افتد و صدای غریب و معرکه اش در سرم مانده که روی قایق می خواند:
دوست ندارم دیگه خواب ببینم
توی خواب تو رو بی تاب ببینم
» ادامه مطلب
دوست ندارم دیگه خواب ببینم
توی خواب تورو بی تاب ببینم
بدونم که نگران حال منی
تو نخ هر روز و هر سال منی
جای تو خالیه تو قصه ما
بیا بریم به کوچه اقاقیها
....
به خودش هم گفتم که جگونه روزهای بسیاری این ترانه و مضمونش تکرار شب و روز من شده بود .شعر این ترانه از یغما گلرویی عزیزم بود و حتمن به یاد دارید رضا عطاران ترانه ای را با این شعر برای تیتراژ سریالی به کارگزدانی خودش و به نام کوچه اقاقیها خواند . شاید ده سال گذشته یا کمی بیشتر یا کمتر . مدت هاست خیلی در نخ ارقام و اعداد نیستم . چون به گمانم همیشه تقریبی هستند و باید آخرش به قلب رجوع کرد .
خلاصه داستان این است که من مثل همه فن (طرفدار)های رضا عطاران و نه مثل یکی از همکارانش همیشه ذوق دیدنش را داشتم و دوستش داشتم . تا این که کوچه اقاقیها که داشت ساخته میشد رضا عطاران برای بازی در نقش مقابلش با من تماس گرفت ذوق کردم و جیغ زدم و رفتم دفترش و قرار داد بستم یادم هست غروب بود و من در گیجی کامل نسبت به این که واقعن آدم بازی در سریال هستم یا نه از ذوق کنار رصا بودن قراردادم را بستم . اما فردایش دو تا ترس سراغم آمد، یکی این که من واقعن نباید کار هرشبی بازی کنم به دلایل فراوان که در این مقال نمیگنجد و دیگر این که انقدر رصا را دوست داشتم و تحسینش میکردم که ترسیدم روبه رویش بازی کنم . خلم دیگر زد به سرم و فردا تماس گرفتم و قرار دادم را بهم زدم .
مدت هاست که برای حسرت خوردنم ارزش قائل هستم . برای هرچیز ساده ای یا حتی گاهی هم مهم حسرتم را خرج نمیکنم . سال هاست که در سینما و تیاتر ایران کاری نبود که قرار باشد بازی کنم و نکنم و بعد که میبینم حسرتش بر دلم بماند . دقت کنید که حسرت لفت مقدسی است وگرنه همین اواخر برای این که فیلمم همزمان شد با تیاتر آتیلای عزیز و نتوانستم در نقش بامزه آن دخترک روس بازی کنم کلی غصه خوردم اما حسرت حرف خیلی سنگین تری است . حسرت نداشته هایی که یک عمر به قول نازنینی بر شانه هایمان سنگینی میکند .
سال ها گذشت و من از سال گذشته و امسال در سه فیلم:" بعد از ظهر سگی .ورود آقایان ممنوع و هرچی خدا بخواد" با او هم بازی بودم . آنقدر انسان بزرگوار و عجیب بود که حالا میبینم نبودنم در کوچه اقاقیها جزو حسرت های نادر عمرم هست . بودن بیشتر و چندین ماهه کنار رضا عطارانی که سخاوتمند است و شوخ و آدم را یاد بهلول و کریم دربار ناصری و خیلی طنازان ادبیات ایران می اندازد .اینکه گمان میکنی هیچ چیز را جدی نمیگیرد اما یکهو میبینی آن حال بدی را که از صبح از همه قایمش کرده ای فقط او دیده و آرام سوال کرده که:" بهتر شدی ؟بابا تو چرا انقدر همه چیو جدی میگیری ؟"و این که با زیرکی خاص خودش نمیگذارد هیچ کس سر کار از دیگری دلگیر باشد او هدایت کننده فضای اطراف خودش است به سوی یکرنگی و دوستی و آنقدر هوای تو را دارد که دوربین کجاست و تو چه قدر دیده میشوی و تنها کسی است که وقتی نقش تو یکهو از این رو به آن رو میشود و جا می افتد و شاه نقش میشود بیشتر از حتی خودت یا کارگردان ذوق میکند . در یک کلمه او بدی را نمیفهمد و نا خود آگاه بدی ها وقتی رضا هست گم میشود . شنونده خوبی است و وقتی مینشیند و تو حرف میزنی با لبخندش طوری آرامت میکند که با خودت میگویی خوب این که مرا آزرده که دیگر مشکلی نیست حل میشود و میرود هوا ...رضا عطاران گویی مال این دنیا نیست دنیا شوخی بزرگ و لذت بخشی برای اوست که خوب میداند چه طور بازی اش کند . در طول هفته هایی که در کیش با او همبازی بودم یا خودش می خواند این ترانه را یا ما از او خواهش میکردیم بخواند و میگفت:" باور ندارد که این ترانه آنقدر که من میگویم معرکه است ."همیشه همین طور است وقتی هم به او میگویم بهترین همبازی همه عمرم هست می خندد و میگوید :"من که شکل کیوی هستم چه طور بهترینم ؟"او نمیداند من در میان همه میوه ها کیوی را بهترین میدانم :)بهترین تحلیل او از من این بود که گفت : در جمع ما فقط تو مثل ستاره هایی ".گفتم :الکی تغریف نکن این فیلم اینهمه ستاره دارد !"گفت :منظورم یک جور حس افسارگسیختگی است که معمول ذات ستاره هاست ما همه سعیش را میکنیم اما تو ذاتن اینطوری هستی .مثل" جیمز دین" یا حتی "مرلین مونرو "هیچ بعید نیست دست آخر خودت را بکشی و می خندد."
نه گذشت از سرم گمان نمیکنم این حماقت را انجام بدهم اما به طرز عجیبی ترانه اش از دهنم نمی افتد و صدای غریب و معرکه اش در سرم مانده که روی قایق می خواند:
دوست ندارم دیگه خواب ببینم
توی خواب تو رو بی تاب ببینم