یادداشت جنجالی احمد مسجدجامعی درباره «مارمولک» و «طلا و مس»

احمد مسجدجامعي نوشت: ايفاي نقش روحاني در سينماي ايران سابقه‌اي طولاني دارد و حتي در سينماي پيش از انقلاب نيز در برخي از فيلم‌ها، نقش روحاني بود اما با وقوع انقلاب شخصيت روحاني در فيلم‌هاي ايراني متحول شد، چنان كه به لحاظ شخصيت‌هاي روحاني پيش و پس از انقلاب تفاوت زيادي وجود دارد. پيش از انقلاب آنچه به عنوان روحاني در فيلم‌ها مطرح مي‌شد تصويري كليشه‌اي بود كه نقش مشخص و محدودي داشت و گاهي نيز رويكردي منفي داشت. پس از انقلاب روحانيون در فيلم‌ها نه‌تنها در قالب شخصيت‌هاي مثبت و تاثيرگذار ظاهر شدند كه در حوزه‌اي گسترده نيز فعاليت داشتند. با اين همه تا ميانه دهه 70 فيلمي درباره زندگي و خلوت روحانيون ساخته نشد. پيش از آن فيلم‌هايي درباره زندگي روحانيوني مانند مرحوم مدرس يا ميرزامسيح مجتهدتهراني يا ديگران ساخته شده بود، اما اين فيلم‌ها و سريال‌ها بيشتر زندگي اجتماعي، سياسي و ديني اين روحانيون را مورد توجه قرار مي‌داد.
سيدرضا ميركريمي با فيلم «زير نور ماه» در سال 1379 براي نخستين بار شايد دوربينش را به درون حوزه و حجره‌هاي طلبه‌ها برد و بخشي از زندگي طلبه‌ها را در فيلمش به نمايش گذاشت. اين كار از اين نظر كه تصوير كليشه‌اي و خشك حوزه‌هاي علميه را در ذهن مردم مي‌شكست، شباهت زيادي به مجموعه كتاب فرهنگ جبهه (سيدمهدي فهيمي) داشت كه تصويري صميمي از جبهه و رزمندگان مي‌داد. ميركريمي در اين فيلم هرچند به روحانيت پرداخته است، اما جوهر اصلي‌اش ارائه تفسيري رحماني از دين است و لباس روحانيت يك جور نشانه دينداري است برايش. طلبه‌اي در حالي كه آماده ملبس شدن به لباس روحانيت است دچار ترديد تناقض مي‌شود. در همين حين دزد نوجواني لباس او را مي‌دزدد و او به دنبال لباس از زندگي كساني سر درمي‌آورد كه در فقر زندگي مي‌كنند. آشنايي با اين زندگي‌ها ترديدهاي او را از بين مي‌برد. او به حوزه بازمي‌گردد و لباس مي‌پوشد، اما پس از پوشيدن لباس تصميمي سخت مي‌گيرد، زيرا راهش را يافته است.
سال 1382 در ساخته شدن فيلم درباره روحانيون سال مهمي است. در اين سال دو فيلم درباره روحانيت ساخته شد كه حائز اهميت هستند؛ فيلم مارمولك به كارگرداني كمال تبريزي كه همه آن را مي‌شناسند و اغلب آن را ديده‌اند و فيلم «او» به كارگرداني رهبر قنبري كه كمتر ديده شده است. «او» درباره روحاني روستايي است كه زندگي مشقت‌باري را مي‌گذراند، اما اين زندگي مشقت‌بار يكسره در راه خدمت به خلق خداست. او در حالي كه در بدترين وضعيت زندگي‌اش قرار دارد، امام جمعه شهر فوت مي‌كند و دنبال او مي‌آيند تا امامت جمعه شهر را قبول كند. در آن وضعيت قبول مسووليت تازه، مشكلات زندگي را حل مي‌كند. همين دچار ترديدش مي‌كند، اما در نهايت ماندن در روستا را ترجيح مي‌دهد.
فيلم مارمولك شايد پرحاشيه‌ترين فيلم سينماي ايران باشد؛ فيلمي كه به نظرم با تلقي سياسي ديده شد و در نهايت‌ فشارها بر تهيه‌كننده و كارگردانش چنان افزايش يافت كه هنوز چيزي از اكرانش نگذشته بود، با اينكه مجوز قانوني نمايش داشت و دارد، نمايش‌اش متوقف شد.
نكته جالب اينجاست كه تهيه‌كننده زير نور ماه و مارمولك يكي است؛ تهيه‌كننده باسابقه منوچهر محمدي كه كم و بيش تجربه زندگي طلبگي دارد. در هر دو فيلم و فيلم تازه‌اش «طلا و مس» دغدغه‌ها يكي است. در هر سه فيلم و به خصوص مارمولك و زير نور ماه آنچه اهميت دارد، همان تفسير روحاني از دين است و در واقع روحاني كسي است كه از طريق او اين تفسير ارائه مي‌شود.
در اين فيلم‌ها عالمان تلخ و متعصب و تندخو نيستند و خود را برتر از ديگران نمي‌بينند و در رويدادها دنبال مقصري از بيرون نيستند، بلكه خود را نيز مسوول مي‌دانند. در اين فيلم‌ها اگرچه انسان‌ها رشد مي‌كنند و تغيير مي‌كنند، اما اين رشد و تغيير ناگهاني نيست و به تدريج رخ مي‌دهد؛ معجزه‌اي ناگهاني رخ نمي‌هد.
اين تجربه ديني براي آدم‌هاي معمولي روايت مي‌شود؛ آدم‌هاي روي زمين با گرفتاري‌هاي زميني. اين فيلم‌ها مي‌خواهند روي زمين راه را نشان بدهند و همزمان كه راه را نشان مي‌دهند، هم راه پيش روي مخاطب مي‌گذارند و هم انتظارشان را از روحانيت بيان مي‌كنند.
در اين فيلم‌ها اگرچه روحانيت نقش اساسي را دارد، اما دفاع از دينداري رحماني تقدم دارد؛ .نگاه مهربان بااخلاص و فداكارانه‌اي كه به ديگران احترام مي‌گذارد و دوست‌شان دارد. دين براي آدم‌هاي اين فيلم‌ها امري بيروني و تحميل‌شده به زندگي‌شان نيست. دين در متن زندگي‌شان جريان دارد؛ ديني كه در آن از مشكل ديگران غافل نيستند و اگر غافلند همراه با داستان فيلم از اين غفلت عبور مي‌كنند.
او سومين فيلمش درباره روحانيت را نيز همين روزها به نمايش عمومي گذاشته است؛ «طلا و مس» به كارگرداني همايون اسعديان. اين فيلم درباره زندگي طلبه‌اي است كه براي درس خواندن در سطوح بالاتر با همسرش به تهران آمده و زندگي خانوادگي‌اش دچار مشكل شده است. اين مشكلات وقتي بيشتر مي‌شود كه همسرش در بيمارستان بستري مي‌شود و او بايد بچه‌داري كند. براي تهيه هزينه‌هاي زندگي و بيمارستان بايد راهي بيابد كه نهايتاً به قاليبافي منجر مي‌شود. او در آغاز اين كارها را مغاير با درس و طلبگي مي‌داند ولي رفته‌رفته توجهش به زندگي جلب مي‌شود. هر چند در اين فيلم مانند دو فيلم قبلي لباس روحانيت نقش جدي ندارد و هر كسي كه به قصد درس خواندن ترك ديار كرده است و با مشكلات دست و پنجه نرم مي‌كند هم مي‌توانست قهرمان اين فيلم باشد، اما باز هم انتخاب شخصيت روحاني آن را متفاوت‌تر كرده است.
شخصيت روحاني فيلم كه دنبال اخلاق نظري است و مي‌خواهد محضر استادي برجسته را درك كند و رنج سفر و زندگي در تهران را بر خود هموار كرده است كه به اين خواسته‌اش برسد، رفته‌رفته با گذر از مشكلات زندگي و توجه كردن به مشكل ديگران به اخلاق عملي مي‌رسد و ما مي‌دانيم كه تمام بحث‌هاي نظري در اخلاق براي رسيدن به اخلاق عملي است و اخلاق عملي مرتبه‌اي بالاتر دارد. او در واقع با توجه به زندگي رفته‌رفته درمي‌يابد آنچه را كه در درس جست‌وجو مي‌كند در زندگي هم مي‌تواند بيابد.
همسر شخصيت روحاني نيز در اين بحث نبايد ناديده گرفته شده و به حاشيه رانده شود. او نيز آدم خاصي است؛ آدمي كه براي ديگري رنج مي‌كشد. تحمل مي‌كند تا همسرش به خواسته‌اش برسد. او درد خودش را پنهان مي‌كند تا همسرش خاطري آسوده داشته باشد.
نكته ظريفي كه در اين فيلم بايد به آن توجه كرد رابطه عاشقانه بين دو نفر است. اين رابطه عاشقانه بدون اينكه از كليشه‌هاي رايج براي نشان دادن عشق و علاقه يك زن و مرد به هم استفاده كند، سرشار از رفتار عاشقانه است و عشق در تك‌تك رفتارهاي آنها موج مي‌زند.
در مارمولك دزدي سابقه‌دار براي فرار از زندان لباس يك روحاني را كه در بيمارستان بستري است، مي‌دزدد و فرار مي‌كند. آن روحاني بيمارستان در واقع چهره آرماني كارگردان و تهيه‌كننده از روحاني است؛ كسي كه هم با مردم خوب حرف مي‌زند و هم به بندگان خدا با ديده مهربانانه و همدلانه نگاه مي‌كند و خود را در مرتبه‌اي بالاتر نمي‌بيند و نمي‌داند و در عين حال اهل مطالعه هم هست.
رضامارمولك كه قصد خارج شدن از كشور را دارد، با همين لباس راهي يك روستاي مرزي مي‌شود. در راه دو بار صحنه‌هايي مي‌بينيم كه مي‌تواند از كل فيلم رمزگشايي كند؛ يك بار در قطار رضا مارمولك وقتي با لباس روحانيت مي‌خواهد كنار دختر فيلم بنشيند، آستينش (اگر اشتباه نكرده باشم بعد از اين همه سال) گير مي‌كند و نمي‌تواند و يك بار هم در پشت وانت لباسش زير پايش مي‌آيد و سكندري مي‌خورد. او خود چند بار با همين زبان طنزش مي‌گويد حيف كه اسلام دست و پايش را بسته است.
به هر حال مردم آن روستا كه منتظر رسيدن روحاني تازه هستند، او را به اشتباه روحاني پنداشته و از او استقبال مي‌كنند. او بايد وظايف يك روحاني را انجام بدهد و سوال‌هاي مردم را پاسخ بگويد، در حالي كه حتي بلد نيست نماز بخواند. اين ماجرا خود به طنزي ظريف مي‌انجامد، اما دزدي كه لباس روحانيت بر تن كرده است، رفته‌رفته تحت تاثير فضايي قرار مي‌گيرد كه با پوشيدن لباس روحانيت در آن قرار گرفته است. اين فيلم يك نوع دفاع از اسلام رحماني بود و لباس روحانيت را نيز همچون نشانه براي اين فضا در نظر گرفته بود كه هر كسي به صرف بر تن كردن آن در معرض تغيير و تحول قرار مي‌گيرد، اما عجيب بود كه اين فيلم با اين مضمون از سوي برخي سليقه‌هاي سياسي چنان معني شد كه انگار به روحانيت توهين شده است.
به نظر مي‌رسيد فيلم قرباني نگاه سياسي به سينما و اختلاف‌هايي بود كه منتقدان با دولت داشتند، وگرنه هر كس كمترين شناختي از زبان سينما و شخصيت تهيه‌كننده فيلم داشت، هرگز به مخيله‌اش خطور نمي‌كرد كه قصد توهين در ميان باشد. تماشاگران نيز اتفاقاً به پيام فيلم توجه مي‌كردند نه به معناي سياسي آن، چنان كه هنگام نمايش جشنواره‌اي آن مردم چنين برداشتي نكردند. مارمولك نشان داد فيلم ساختن در اين زمينه بسيار حساس و راه رفتن بر لبه تيغ است. كسي چون منوچهر محمدي نيز كه پيش از آن فيلم زير نور ماه را ساخته و وارد حوزه‌اي حساس شده بود، علي‌القاعده تمام حساسيت‌ها را درك مي‌كرد و اعمال كرده بود، با اين حال گرفتار چنين مصائبي شد.

0 نظرات: