گفت‌وگوی روزنامه شرق با محمدعلی زم در خصوص سیگار، سینما، گلزار و «دموکراسی تو روز روشن»



محمدعلی زم در کسوت یک روحانی به سینما تعلق‌ خاطر دارد، در این عرصه حضور داشته و اینک بعد از شش سال فاصله دوباره برگشته است. محمدعلی زم خوشحال است که دوباره به سینما بازگشته است. اما نگران وضعیت نامناسب اکران فیلم جدیدش «دموکراسی تو روز روشن» است. او از سخن گفتن درباره تمام مسائل پیش‌آمده پیرامون فیلمش ابایی ندارد اما همه را حاشیه می‌نامد.
حاشیه دستمزد 90 میلیونی گلزار، حاشیه ساخت فیلمی درباره روحانیت و دفاع مقدس با حضور ستاره‌ها و... اما از همه مهم‌تر اینکه چطور شد او را از حوزه هنری اخراج کردند.
او در انتهای مصاحبه از ما گله کرد و گفت :«به هر حال در برکت و مظلومیت فیلم «دموکراسی تو روز روشن» همین بس که شما به بهانه این فیلم بساط این مصاحبه را پهن کردید اما به خود فیلم کمتر پرداخته شد!»
این فاصله در فعالیت سینمایی شما چگونه به وجود آمد؟
آدم باید به زنگ فراغت و تفریح‌هایی در زندگی‌اش قائل باشد. گاهی این زنگ‌ها اختیاری است و گاهی اجباری. رفتن ما بر این اساس یک زنگ فراغت اجباری بود. پس از پنج شش سال بیکاری خسته شدم و دیدم هیچ کس هم احوالی نمی‌پرسد، تصمیم گرفتم به تنبلی و بیکاری خاتمه دهم و بالخره برگشتم.

شما که انگار سرتان خیلی شلوغ است؛ از معاملات سیگار تا قرارداد نفت و رستوران.
فقط همان خانه خورشید که یک مرکز فرهنگی است که غذا هم سرو می‌کند و همواره زیان‌ده است. معاهده نفت و سیگار و... همه برای حوزه هنری بود که همان جا ماند.

یعنی این کارها را کنار گذاشتید؟
نه! آن کارها من را کنار گذاشتند.

اعلام کردید 730 میلیون تومان برای ساخت «دموکراسی تو روز روشن» هزینه کردید، آن هم براساس سرمایه شخصی و بدون کمک و حمایت مالی دولت. دلیل این همه پرخرج بودن چیست؟
مدیریت این کار در ابتدا به بعضی از دوستان سپرده شد. دوستان هم قدری از کیسه خلیفه خرج کردند! بعد خلیفه بیدار شد و دید کیسه در حال تمام شدن است و خودش مدیریت را از وسط کار برعهده گرفت و چاره‌ای نبود. سینما و فیلمسازی به گونه‌ای است که اگر آغازش چنین باشد تا انتها به همین شیوه ادامه می‌یابد خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج !اگر چه شیب اصلاح از وسط کار خیلی کند و کم است اما از وسط کار مدیریت پروژه را بدست گرفتم . بخش زیادی از پول‌ قرض است یعنی این 730 میلیون تومان تا اول خرداد اینقدر است. هر چه از آن بگذرد، سود آن باید بیشتر پرداخت ‌شود.
حالا انتظار بازگشت سرمایه را دارید؟
ان‌شاءالله اگر خدا کمک کند باید این اتفاق بیفتد وگرنه وضع خوبی نخواهیم داشت. 80-70 میلیون هم باید صرف تبلیغات کرد. اگر این فیلم اکران موفقی داشته باشد یعنی تایید شدن یک نظریه جدید در سینما و پیدایش یک ژانر ترکیبی یعنی یک فیلم می‌تواند در عین حال دینی باشد، درباره دفاع مقدس باشد، اخلاق و آداب اسلامی در آن رعایت شده باشد به نحوی که افراد بی‌دین را اذیت نکند و در ضمن طنز هم باشد و مردم در آینه فیلم بایستند و خودشان را در فردای برزخ مشاهده کنند. احساس می‌کنم تا به حال چنین ژانر ترکیبی در سینمای ایران نداشته‌ایم. فیلم دین‌گرا و مردم‌محور سینمایی که نه یک ریال وام گرفته و نه یک ریال کمک بلاعوض از دولت گرفته است و روی قرض و بنابر اعتقاد به خداوند ساخته شده است.
پس به امید فروش بالای فیلم آن را ساختید؟
به این امید که آنچنان با مخاطب ارتباط برقرار کند که حتماً سرمایه خودش را برگرداند. حکایت من درباره این فیلم حکایت آن طلبه‌ای است که برای منبر رفتن خیلی مطالعه کرده و حالا اگر پای منبرش خالی یا جمعیت کمی باشد، خیلی دلش به حال خودش می‌سوزد.
من برای این فیلم در طول چهار ماه، 53 شب بی‌خوابی کشیدم تا فیلمنامه را به آن چیزی که مدنظرم بود نزدیک کنم. اگر فیلم بیش از آن چیزی که هزینه‌اش شده است، می‌خواهم به من برگرداند تمام آن پول صرف کارهای فرهنگی و تولید فیلم‌های جدید خواهد شد و من با ‌آرامش بیشتری کارهای بعدی را انجام خواهم داد.

کارهای بعدی هم در این زمینه است؟
نیازهای مردم، نیازهای متفاوتی است. البته من این ژانر سخت را بسیار دوست دارم و فکر می‌کنم کسانی مثل من باید این ژانر را دنبال کنند. تمام ژانرهایی که قبلاً ساخته‌ام، می‌تواند جزء کارهای آینده من باشد. خودم را به ژانر خاصی محدود نمی‌بینم اما باید خداوند یاری کند. ولی با این وضعیت بد اکران ما حداقل چهار هفته اکران خرداد را به خاطر امتحانات دانش‌آموزی و بخشی هم مسابقات جام جهانی از دست می‌دهیم و این ظلمی است که آیین‌نامه جدید اکران به این فیلم کرده است.

عنوان می‌شود این مقدار هزینه صرف فیلم نشده است مثلاً به آقای گلزار فقط 36 میلیون داده شده نه 90 میلیون.
دهنده و گیرنده‌اش مشخص است. البته حاشیه‌سازها و دوستان به جای دیدن بار مثبت کار در پی گل‌آلود کردن آب و حاشیه‌سازی‌های بد بودند

این «بد» یعنی چه؟
یعنی حاشیه‌هایی که اصل موضوع را به فراموشی می‌سپارد.

این اصل کدام است؟
آن چیزی که از نظر من مهم است، مضمون و ساختار این فیلم است. حالا اینکه کدام هنرپیشه چقدر گرفته است، اینکه در یک شرایط ویژه‌ای چیزی کم داده شده یا زیاد، اصلاً مهم نیست. در این سینما به صدها هنرپیشه کم داده می‌شود چرا هیچ وقت نمی‌گوییم کم داده شده است. اگر از نظر برخی یک مورد اضافه داده شده است، قابل گذشت از نظر دیگران نیست؟!

این شرایط ویژه به دیدار محمدرضا گلزار و رحیم‌مشایی ربط داشت؟
نه، آقای گلزار از قبل برای این نقش انتخاب شده بودند که ممنوع‌الکار بودن‌شان مانع دعوت‌شان بود. شاید خوش‌شانسی فیلم یا آقای گلزار یا ما و... بود، این اتفاق در همان چند روز مانده به شروع فیلم افتاد و رفع ممنوعیت کار ایشان! اعلام شد.
رقم پیشنهادی از طرف شما بود یا خودشان؟
من از ابتدا در جریان اعداد و ارقام نبودم. همان مدیریتی که گفتم مساله را بر عهده داشت. به هر حال دوستان واسطه‌ای بودند. رقم را بالا، پایین کردند. آن دوره زمانی بود که همه هزینه‌‌های پیش‌تولید فیلم شده بود، همه عوامل و امکانات مهیا و معطل بود و وقت تانی و تامل نبود.

در کنار جمعی از بازیگران مشهور و شناخته‌شده، کارگردانی را گذاشتید که تنها یک فیلم در سابقه‌اش دارد؛ فیلم «پوست موز»، فیلمی که با موفقیتی روبه‌رو نشد حتی در شبکه نمایش خانگی.
اولاً «پوست موز» اساساً سینمایی نبود و باید آن را به عنوان یک تله‌فیلم در نظر گرفت. نکته دوم این است که من به هر حال در بازنویسی و تولید این سناریو نقش جدی برای خودم قائل بودم و معتقد بودم این فیلم باید براساس شرایطی که من می‌خواهم ساخته شود تا آنچه مورد نظر است در آن فراهم شود. اگر شرایط ساخت من فراهم نمی‌شد، امکان داشت فیلم محصولی دیگر شود که نتوانم از آن دفاع کنم.

چه شرایطی؟
شرایطی که منجر به تولید چنین فیلمی شده است مثلاً باید کارگردانی می‌بود که با تهیه‌کننده هماهنگی کامل داشته باشد. دوستان کارگردان زیادی هستند که علاقه‌مند به همکاری با هم هستیم. اما من در میان ایشان دنبال کسی بودم که دیدگاه و نظرات من را قبول داشته باشد.
در واقع این فیلم، فیلم تهیه‌کننده است. شاید اگر کس دیگری را انتخاب می‌کردیم، به این مقدار هماهنگی دست پیدا نمی‌کردیم. قرار هم همین بود که این فیلم، فیلم مشترک هر دو باشد و در لحظه‌های اختلاف و تعارض باید نظر تهیه‌کننده مرجع دانسته شود.

بازیگران چطور، این ارتباط را‌ پذیرفتند؟
روزهایی که قرار بود فیلم گرفته شود، آخرین نظرات را خدمت دوستان ارائه می‌دادم و حتی‌الامکان در صحنه‌هایی که لازم بود حضور می‌یافتم. سر مونتاژ هم حضور جدی داشتم. ضعف‌های کنونی کار از نظر من همان جاهایی است که حضور نداشتم.
بازیگران هم مشکلی نداشتند. با خیلی از آنها باواسطه ‌یا بی‌واسطه طی این سالیان آشنا بودم. نکته‌هایی که گفته می‌شد عمدتاً مفهومی بود، سلیقه‌ای نبود. فیلم دیالوگ‌های سختی از لحاظ نحوه ادا و اجرا داشت که باید با دیالوگ‌ها خیلی بازی می‌شد. طبیعتاً از این جهت کار سختی بود.

اما مساله‌ای که پیشتر هم اتفاق افتاده، اعتراض به حضور برخی بازیگران در برخی فیلم‌ها است مثلاً حضور هدیه تهرانی در فیلم فرزند صبح در نقش مادر امام خمینی(ره). فکر نمی‌کنید این اتفاق برای فیلم شما هم بیفتد؟
نه. به هر حال این بازیگران در نقشی حضور دارند. مگر این نقش‌ها مهم‌تر از نقش‌هایی است که در تعزیه امام حسین(ع) بازی می‌کنند. آدم‌هایی در آن نقش‌ها قرار می‌گیرند که اصلاً صلاحیت آن را ندارند. مگر مادر امام(ره) مثلاً از حضرت زینب(س) بزرگ‌تر است؟ چطور در تعزیه اجازه می‌دهیم هر کس نقش این خانم بزرگ را بازی کند اما در سینما این اجازه را نباید بدهیم.
حالا اگر هدیه و امثال او بازی نکنند چه کسی باید بازی کند؟ می‌توان این موضوعات را وارد سینما نکرد و درباره شخصیت‌های مهم فیلم نساخت اما اگر می‌خواهیم فیلم بسازیم باید همین افراد، بهترین‌های دست‌اندرکار موجود در سینما فیلم را بسازند.

شما در فیلم دموکراسی تو روز روشن فضایی را ترسیم کردید که هنوز کسی از آن خبر ندارد. نه کسی رفته، نه کسی برگشته است.
برزخ عالمی است که هر کدام از ما هر روز در آن رفت و آمد می‌کنیم و درگیر آن هستیم. زندگی مانند سکه دورویی است که یک روی آن دنیا و روی دیگر آن آخرت است و برزخ آغاز بزرگراه آخرت است. برزخ یک آینه است. ما روزی یکی دو بار خودمان را در آینه می‌بینیم. در آینه چه می‌بینیم؟ برزخ آینه زندگی انسان است. انسان اگر غافل نباشد، خواب نباشد به محض اینکه آینه را نگاه کند در آن چیزی - که خود اوست - را می‌بیند. رابطه برزخ و زندگی، رابطه آینه و آدم بیدار است.

به چه شکل؟
فرض کنید همین الان که من و شما صحبت می‌کنیم، یک جایی دیگر من و شما را می‌بینند، صدایمان را ضبط می‌کنند و از چگونگی گفت‌وگو و نشستن ما می‌توانند به نیت ما هم پی ببرند. هر یک از ما برای منظوری به این دنیا فرستاده شده‌ایم؛ برای ماموریتی و کاری. یکی از فرشته‌ها در فیلم به امیر ستوده می‌گوید: «ما شما را به جزیره- دنیا- فرستادیم برای اینکه با زندگی قیمت پیدا کنید، نه به هر قیمتی زندگی کنید.»ما برای تفریح و گذراندن اوقات فراغت به دنیا نیامدیم.پس قدرتی که ما را آورده است باید از ما مراقبت کند. ببیند آن کاری را که برای ما معین کرده انجام می‌دهیم یا نه.

پس این شناخت شما از عالم برزخ است که به تصویر کشیده شده است. آیا این شناخت به واسطه روحانی بودن شماست؟
این شناخت انحصاری نیست، انسانی است. هر کسی می‌تواند صاحب این شناخت باشد. زندگی، برزخ ماست. دنیا آینه ماست البته برای کسی که بیدار است و نمی‌خواهد بخوابد یا خودش را به خواب نمی‌زند.

آخرین تجربه طنز از روحانیت و مذهب «مارمولک» بود که با واکنش روبه‌رو شد. فکر نمی‌کنید این اتفاق برای این فیلم بیفتد؟
در جامعه ما متاسفانه به جای آنکه ایده هنری تفسیر فنی یا تاویل معنوی شود عمدتاً تعبیر شخصی می‌شود. معمولاً از پیام‌ها و حرف‌های آثار هنری برداشت‌هایی می‌شود که با نیت گوینده و خالق آثار سازگاری ندارد. چرا این شیوه رایج است و اتفاق می‌افتد؟ چون جامعه ما به شدت سیاسی شده است و از نگاه و تحلیل فرهنگی عقب مانده است.
برای اینکه کسی را تنبیه کنیم منظور او را تعبیر می‌کنیم هر چه هم می‌گوید من این منظور را نداشتم ما قبول نمی‌کنیم. در واقع در جامعه سیاست‌زده حرف هنرمند شنیده و دیده نمی‌شود بلکه تعبیر‌ها به او تحمیل می‌شود.
بله، از هر چیزی می‌شود تعابیر مختلفی کرد، اما ما مسلمانیم. دین ما، قرآن ما و تربیت دینی ما می‌گوید شما حق ندارید برداشتی خلاف آنچه فرد گفته است داشته باشید. برای همین سوء‌ظن در دین ما حرام شده است که ما از تعبیرتراشی بمانیم.

پس چرا در جامعه ما این طور نیست؟
چون از اسلام حقیقی و از اسلامی که غایتش اخلاق است دور هستیم.

ما در کشور جمهوری اسلامی زندگی می‌کنیم.
اشکالی ندارد. ممکن است در کشوری باشیم که مسلمانی باشد، همه رسم و رسومات هم متصف به اسلام‌ باشد، اما خود اسلام در آن کشور غریب و مظلوم باشد. سیدجمال‌الدین اسدآبادی جمله مشهوری دارد. می‌گوید: «من در غرب اسلام دیدم و مسلمانی ندیدم و در کشورهای اسلامی مسلمانی دیدم و اسلام ندیدم.»
ما مسلمان هستیم، شیعه هستیم، ‌شناسنامه‌مان، ظواهرمان مسلمان است اما از اخلاق و ادب اسلامی دور هستیم. به همین خاطر دچار سوءظن هستیم. به همین خاطر است که بدگمانی‌ها ریشه‌های خانوادگی ما را از بین می‌برد. چون ادبیات و اخلاق اسلامی را رعایت نمی‌کنیم.

آیا در این فیلم به آن مفاهیمی که مد نظرتان بود رسیده‌اید، همان مفاهیمی که به دلیل آن این همه ستاره‌ها و صورت‌های زیبا را کنار هم قرار داده‌اید؟
این صورت‌ها را برای این کنار هم گذاشتیم تا مفاهیم زیبایی را که می‌خواهیم اجرا کنند، تا اجراها به دل بنشیند. رعایت تناسب، ظرف و مظروف یعنی همین. فیلمنامه یک سلسله کلمات است. اینکه چه کسی بیاید و جملات آن را به حرکات تبدیل کند یک اصل مهم است. چون مفاهیم این فیلم زیبا است.
در این فیلم دوست داشتم کسانی آن را ادا کنند که مردم سابقه‌های مثبت و خوشی از آنها در ذهن داشته باشند و اینها بتوانند مفاهیم فیلم را منتقل کنند. برای همین احساس می‌کنم مردم مفاهیم این فیلم را می‌گیرند. باورپذیری مخاطب یکی از اصول فیلم است.
این فیلم تا به حال بارها و بارها دیده شده است اما کسی را اذیت و ناراحت نکرده است. حتی کسانی که ادعای فرادینی دارند، فیلم را دیده‌اند و گفته‌اند اذیت نشده‌ایم. فیلم به ما توهین و بی‌احترامی نکرده است.

در واقع همه افراد با فیلم ارتباط برقرار می‌کنند. منظورم زمانی است که فیلمنامه را می‌نوشتید.
اصلی‌ترین مساله برای من در فیلم و فیلم‌هایی که ساخته‌ام همین ارتباط برقرار کردن مخاطب با فیلم است. به نظر من سینما یعنی مخاطب و جز این چیز دیگری نیست. نفس فیلمسازی، سینما نیست. عده‌ای فیلم را برای آرشیو و انبار یا خوشامد این و آن یا برای ارتقای درجه و مدارج یا اثبات خود می‌سازند.
این فیلم‌ها که فاقد رکن مخاطب است سینما نیست. طبیعتاً رکن اصلی‌ سینما مخاطب است. مخاطب است که باید به خود زحمت بدهد، پول خرج کند، راه طولانی تا سینما را طی کند، دو ساعت وقت بگذارد و از دیدن لذت ببرد و ذهن خود را درگیر آن کند. اگر شما فیلمی بسازید که مخاطب برایش این هزینه را نکند فیلم لکنت‌داری ساخته‌اید و فیلم‌تان دچار اشکالات اساسی است. اینکه ما در این سالیان بخش اعظم و عمده‌ای از مخاطبان را از دست داده‌ایم. به همین خاطر است که سینمای ما از رکن اصلی‌اش غافل مانده است.
زمانی ما در همین سینما سالانه 40، 50 میلیون نفر مخاطب داشتیم حالا رسیده است به سالانه هفت، هشت میلیون! مخاطب با این چیزهایی که درست شده نتوانسته ارتباط برقرار کند. وقتی مخاطب فیلم و سوژه و بازی‌های بی‌رمق و تکراری می‌بیند،آن را توهین به خود می‌داند، وقتی فیلم سطحی می‌بیند از آن فاصله می‌گیرد. مخاطب به خاطر کلیشه‌ها، سطحی بودن و تکرارهای توهین‌آمیز نسبت به خود زاویه پیدا می‌کند.

چرا این اتفاق در سینمای ما افتاده است، در حالی که هر بار مسوولی می‌آید با هزار ایده و برنامه می‌آید؟
به همین شکلی که می‌گویم سینمای ما در افق ملی، فاقد برنامه و چشم‌انداز است. همیشه در تاریخ فاصله حرف با عمل، فاصله نوشته با رفتار، فاصله زیادی بوده است. این مال امروز و اکنون ما در جمهوری اسلامی نیست. در تاریخ گذشته و در جهان خیلی حرف‌ها زده می‌شود که به آنها عمل نمی‌شود. امروز هم تکرار تاریخ است، حرف می‌زنیم ولی عمل نمی‌کنیم.

تجربه‌های قبلی فیلمسازی شما هر چقدر مورد قبول مخاطب بود اما مدام با برچسب‌های ابتذال روبه‌رو می‌شد.
مردم کمتر از دیگران اشتباه می‌کنند چون هزینه‌های اجتماعی را مردم باید بدهند. در سینمای ایران هر سال چند تا فیلم فرهنگی می‌سازیم و چند تا فیلم مبتذل و گیشه‌ای؟! بعضی وقت‌ها می‌بینیم همین فیلم‌های مبتذل به این نیت ساخته شده که مردم را بخنداند و قلقلک دهد اما مردم نمی‌روند فیلم را ببینند، برعکس می‌روند فیلم‌هایی را که جدی هستند می‌بینند.
برای اینکه مردم خطایشان کمتر از مسوولان است. برای اینکه مسوولان از جیب دیگری هزینه می‌کنند، از جیب خودشان هزینه نمی‌کنند. خیلی وقت‌ها اهل دقت در هزینه کردن نیستند و نتایجی که می‌گیرند مقبول نمی‌افتد. آیا مردم فیلم‌های گذشته مرا در حوزه ابتذال می‌دانستند یا فیلم آنهایی را که دست‌شان در جیب مردم است و غوغاسالاری مرام‌شان است؟!

یعنی شما از فیلم‌هایی که ساخته‌اید دفاع می‌کنید؟
تک‌تک فیلم‌هایی که ساخته‌ام قابل دفاع است. همه کسانی که یک روزی در برابر این فیلم‌ها ایستادگی می‌کردند، بعدها خودشان یا صد برابر بدتر از این فیلم‌ها را ساختند یا از همین فیلم‌ها تعریف و آنها را ترویج کردند.

مثل مسعود ده‌نمکی و...
اخراجی‌ها را که من نساختم. اینها کسانی بودند که یک روز شیشه سینماهای حوزه را خرد می‌کردند و در جرایدشان به سینما‌ها حمله می‌کردند، جلوی در حوزه هنری قطعنامه می‌خواندند و به سینمای حوزه و شهید آوینی حمله می‌کردند. الگویشان چه بود؟ باید از آنها پرسید واقعاً سینمای مطلوب شما این بود؟ حال که آمدید قدرت پیدا کردید، امکانات گرفتید و گفتید می‌خواهیم فیلم بسازیم خب فیلم‌های اسلامی‌تان کو؟ آقای صفارهرندی سال‌های سال در کیهان مدام به فیلم‌هایی که ما می‌ساختیم حمله می‌کردند. بعد ایشان وزیر شدند.
گفتند فیلم‌هایی که سال اول در جشنواره است فیلم‌های ایشان نیست، از سال بعد مسوولیت فیلم‌ها را برعهده می‌گیریم. خب الان پس از پایان وزارت روی یکی از این فیلم‌ها دست بگذارند. چه اثر سینمایی قابل دفاعی از خود باقی گذاشتند. تهیه‌کننده‌ها به من می‌گفتند در جلسه‌ای که با آقای صفارهرندی داشتیم خیلی صریح و شفاف از وی خواستیم فیلم الگویشان را معرفی کنند. در همان جلسه تهیه‌کننده‌ها گفتند والله مسوولان باور کنند که اگر فیلمی مورد قبول ایشان ساخته نمی‌شود به دلیل این نیست که سینماگران ضددولت یا ضدنظام هستند بلکه به این خاطر است که آنها نمی‌دانند چه فیلمی بسازند که خوشایند آنها باشد.
در همین جلسه آقای وزیر ارشاد از قول مقام معظم رهبری نقل کرده‌اند آدم برفی فیلم خوبی بود. این فیلم را آقای ضرغامی هنگامی که معاون سینمایی وزارت ارشاد بودند توقیف کردند اما بعد در دوره مسوولیت‌شان صدا و سیما این فیلم را دو سه بار نمایش دادند. فاجعه فرهنگی یعنی چه؟جز این است که عده‌ای که زور دارند از زورشان سوءاستفاده کنند و علیه یک اثر فرهنگی که می‌توانست یک راه درست و میانبری را به سوی سینمای جدی ما بگشاید هر کار ناروایی انجام دهند، بعد از 15-10 سال عقب‌نشینی‌کنند یا کاری به مراتب بدتر از آن را انجام دهند؟
پشت کارهایی که زمانی در حوزه انجام می‌شد فکر وجود داشت. در همه آنها الزامات سینمایی رعایت می‌شد. با یک چشم‌انداز ملی و نگاهی به آینده ساخته می‌‌شد اما در برابر چیزهای خوب همیشه یکسری موضع‌گیری‌های بد وجود دارد. جامعه مذهبی ما آن‌گونه که باید با الزامات سینمایی آشنا نیست.
همین الان ببینید تیمی که به وزارت ارشاد آمده مدعی است از یک دولت حز‌ب‌اللهی و انقلابی تمام‌عیار برخاسته است. اما در برابر عملکرد همین دوستان ما از همان جناح انقلابی! تندرو اعتراضاتی وجود دارد. همه اینها به خاطر فقدان یک بینش و چشم‌انداز صحیح به فرهنگ و هنر است. اینکه رهبر انقلاب در دوره‌های متفاوت گفته‌اند فرهنگ مظلوم است، برخاسته از همین کج‌بینی‌ها و کژشناسی‌هاست که ریشه‌های آن در برخی از نهادهای دینی ما نهادینه شده است.

این اعتراض‌ها برای چیست؟
همان ناآشنایی با ادبیات تصویری و سینما، عدم آشنایی با ضرورت‌ها و الزامات و بایسته‌های زمان، نداشتن یک چشم‌انداز ملی برای تربیت و رشد یک ملت برای آینده. اینکه نمی‌دانند از سینما چه استفاده‌هایی برای آینده ملت می‌توان کرد. اینکه نمی‌دانند دشمنان ما با سلاح برنده سینما چه کارهایی برای ما و آینده ما انجام می‌دهند. آنها نقشه‌های شومی کشیده‌اند که اگر ما بیدار نشویم،کلاهمان پس معرکه خواهد افتاد.

این به تفاوت تعریف‌ها برنمی‌گردد؟ مثلاً کلمه ابتذال از نظر شما به عنوان یک شخصیت مذهبی با یک فرد روشنفکر فرق دارد. خود شما تعریف‌تان از ابتذال چیست؟
مصداق‌ها همیشه نیازمند یک پشتوانه‌ فکری هستند. «ابتذال» مصداق یک مفهوم است که هر کس از پایگاه فکری خودش آن را می‌بیند و تعریف می‌کند. ما یک حکومت هستیم، در این حکومت یک شورای عالی انقلاب فرهنگی داریم، دو کمیسیون فرهنگی مجلس و دولت داریم، نباید بگذاریم فلان امام جمعه ابتذال را برای جامعه سینمایی تعریف ملی کند.
حکومت باید تعریف کند که ابتذال چیست و آیا ابتذال فقط شامل یک رفتار ظاهری است. اگر خانمی مقداری ادا و اطوار درآورد او مبتذل است، و اگر آقایی بدتر از این کند، مبتذل نیست؟! یا اگر سریالی و فیلمی به لحاظ فکری پوک و پوچ بود و همه خانم‌های داخل فیلم با چادر و مقنعه بودند، این ابتذال است یا نه؟ آیا مصداق ابتذال می‌تواند مورد دوم هم باشد؟ آن که وقت مردم را به عنوان اصلی‌ترین سرمایه و انرژی ملی تلف می‌کند ولو آنکه ظواهر مورد نظر را رعایت کرده است مبتذل نیست؟ اینکه با نشان دادن فیلم‌های پوچ ما را علاقه‌مند و محتاج فیلم‌های امریکایی می‌کند، مبتذل نیست؟و آن کسی که کمی موهایش بیرون است اما مفاهیم ملی و دینی را به گونه‌ای غیرمستقیم و جذاب مطرح می‌کند او چیست؟ مبتذل است؟ مگر نه این است که می‌گویند ملاک ابتذال تحریک جنسی است! آیا فقط نباید تحریک شوند یا خانم‌ها حق دارند.
اولاً که این موضوع عام نیست و مصداقی است چون تمام مردها و زن‌ها یک جور نیستند. پس یک عده‌ای با یک چیزهایی تحریک می‌شوند و دیگران با چیزهای دیگر. ضرر چه فیلمی برای جامعه و حکومت اسلامی بیشتر است. باید با تبیین حکومتی ابتذال و تعیین مصداق‌های آن هم سیاستگذاران سینمایی و تلویزیونی را از سردرگمی و سلیقه‌محوری پرهیز داد و هم نگذاشت هر کس از موضع خطابه در امور کلان فرهنگی پز سیاستگذاری به خود بگیرد و هم هنرمندانی که می‌خواهند سالم فکر و کار کنند، بتوانند به مقصودشان نائل شوند و در این صورت مشخص می‌شود ضرر چه فیلمی بیشتر است.
فیلمی که خانم با چادر و روسری بازی کرده است، اما مفهوم فیلمش پوچی است یا آن دیگری؟ این دو تا را باید در کفه ترازو قرار داد و ارزیابی ملی کرد. بله ممکن است کسی از نگاه اروتیک کل دین را ببیند و فکر ‌کند این فیلم‌ها ضررش بیشتر است. اینها کسانی هستند که نسبت به هر دایره و خط مستقیمی هم مساله دارند.
پس با این نگاه و با این آسیب‌شناسی چشم‌انداز مسوولیت کنونی خود را دنبال می‌کنید؟
بعد از 30 سال تجربه و تلاش فرهنگی به این جمع‌بندی رسیده‌ام که جهان امروز یک جهان ضداخلاق است و جامعه ما هم به شدت از اخلاق فاصله گرفته است. به همین دلیل احساس می‌کنم اصلی‌ترین مساله‌ای که ما داریم و ممکن است ما را با خطر نابودی و سقوط مواجه ‌کند، بی‌اعتنایی به اخلاق آن هم از پایگاه اسلامی و دینی است که حوزه فردی، خانوادگی، شهری و کلان اجتماعی را دربرمی‌گیرد.
من همیشه برای بحث اخلاق چنین اهتمامی قائل بوده‌ام؛ از تصویر، تئاتر و تابلو گرفته تا سینما. امروز وقتی برنامه کلان 22 سال حوزه هنری را از 58 تا 80 می‌بینید در ده‌ها هزار اثر حوزه هنری این رد پای اخلاقی وجود داشته است.

اما این بحث اخلاق در همین شبکه نمایش خانگی و ویدئورسانه اتفاق می‌افتد.
نه! به دلیل اینکه ما به خاطر حفظ اقل‌های اخلاقی جامعه بین خوب و بد قرار نداریم. ما ناگزیریم بین بد و بدتر را انتخاب کنیم. از یک سو مردم ما در 24 ساعت می‌توانند با هزار و چهارصد، پانصد کانال تلویزیونی ارتباط برقرار کنند. در کانال‌ها سریال‌هایی نظیر لاست و 24 را مثل یک شهروند امریکایی مستقیم از قلب تهران می‌توانند نگاه کنند و آن کسی که دسترسی به ماهواره ندارد فردا صبح با قیمت هزار تومان می‌تواند آن را تهیه کند.
از نظر خیلی‌ها این سریال‌ها بد است، کار ناشایستی است، اهداف صهیونیستی دارد و جامعه را به انفجار اخلاقی نزدیک می‌کند. اگر اینهایی که می‌گویند وجود داشته باشد خب اینکه کاملاً در دسترس جامعه ما است. آسیب دیگری هم که می‌زنند زیرنویس‌های غلطی است که وجود دارد.
شبکه‌ها با این دوبله‌ها زبان فارسی را نابود می‌کنند. حالا یک شبکه ویدئویی می‌آید فیلم‌ها را ایرانی می‌کند، تمام صحنه‌های بدش را حذف می‌کند، بخشی از مفاهیم رک صهیونیستی را سانسور می‌کند، بعد از وزارت ارشاد مجوز می‌گیرد و پخش‌اش می‌‌کند. نمی‌گویم سریال لاست یا 24 که از این طریق عرضه می‌شود خوب است. می‌گویم این بدی (درست) در مقابل آن بدتر (نادرست) است.

یعنی ما کاملاً زیر سلطه اتفاقات جهانی هستیم؟
ما باید بپذیریم که یک ملت مستقل سیاسی هستیم اما از نظر فرهنگی این طور نیست. ما نمی‌توانیم بگوییم یک ملت مستقل فرهنگی هستیم.

چرا؟
ملت مستقل فرهنگی خوراکش را خودش تهیه می‌کند. این مقدار خوراک ناچیز داخلی برای استقلال فرهنگی ما کافی نیست. در همین لحظه میلیون‌ها ساعت وقت نوجوانان ما پای انیمیشن‌ها و بازی‌های کامپیوتری غرب تلف می‌شود؛ تولیداتی که با اخلاق ما سازگاری ندارد.
ما منکر نکته‌های خوب این فیلم‌ها نیستیم اما در کنار هر خوبی چندتا بدی هم کاشته‌اند. ما از پایگاه ارزشی خودمان صحبت می‌کنیم. آن چیزی که پخش می‌کنند برای ملت خودشان مفید است. اما آنها آمده‌اند و ملت ما را زیرمجموعه خودشان دانسته‌اند و می‌گویند برای همه مفید است، برای همه ادیان مفید است. آنها از پایگاه ایدئولوژیک و سیاسی خودشان تولیدات فرهنگی را تولید می‌کنند. ما نمی‌توانیم از پایگاه خودمان تولید فکر، ایده و اثر داشته باشیم.
به این ترتیب دلیل حضور و افزایش تولید فیلم‌هایی همچون به روح پدرم و... مشخص می‌شود.
دو بحث است. یک بحث این است که روند تولیدات خودمان، روند خوبی نیست. یک بحث این است که ما ناگزیریم از محصولات خارجی استفاده کنیم. استفاده بد یا استفاده بدتر. امروز مردم یک نیاز تصویری دارند.
غرب آمده و این نیاز و غریزه مردم را تحریک کرده است و برای پاسخگویی به این نیازها برنامه‌ریزی و سازماندهی کرده است.به فرمایش مولا علی یعنی همه بضاعت و توانایی شیطان بزرگ در جهت پاسخگویی دروغین، مادی، نفسانی بشریت به حرکت درآمده است. مدیریت و سرمایه‌گذاری وسیعی کرده است تا نیاز نگاه تصویری دنیا را به کجا ببرد.
ما در حال حاضر صدها سال عقب هستیم. به واسطه سلطه آنها بر فرهنگ، ما نیازمند تصویر و سینما شدیم.

هر تصویری از نظر شما...
نیازمند تصویر شدیم چون خودمان و فرهنگ ملی‌مان تامین‌کننده این نیاز تصویری نیست. یک خلأ وجود دارد. این خلأ ما را می‌کشاند آنجا که خاطرخواه اوست. مدیریت دست اوست. ما اگر بخواهیم این خلاء تصویری را مدیریت کنیم باید تولید داشته باشیم. باید بر اساس معیار‌های انسانی خود و براساس پایگاه ایدئولوژیک خود،تولیدات‌مان را تعریف کنیم.
با دستبند زدن و زنجیر زدن به مردم نمی‌توان به خلأهای تصویری آنها پاسخ گفت.اگر نیاز بصری مردم را مدیریت نکنیم آنها با اختیار خودشان راه‌های موازی دیگری را انتخاب می‌کنند و می‌گویند ما مختاریم که فیلم ببینیم، می‌گویند تلویزیون هرچه می‌خواهد پخش کند، مال حکومت است، پولش هم پول نفت است، اما من اختیار دارم آنها را نبینم،پس نمی‌بینم. باید به ذائقه‌های مردم توجه کنیم. توجه به ذائقه‌ها،تن دادن به ابتذال نیست، مدیریت کردن ذائقه‌ها است.

اگر این ذائقه‌ها مورد قبول حاکمیت و دولت نباشد، چطور؟
بیش از دو راه‌حل نداریم؛ یا باید ول کنیم که همه بروند و هر کجا که دوست دارند ذائقه‌هایشان را سیر کنند، یا ما باید بگوییم این مردم زن و فرزند ما هستند. این مردم از خانواده ما هستند. طبق فرمایش رسول اکرم(ص) «الناس عیال‌الله»، مردم خانواده خدا هستند. پس یک حکومت و نظامی که می‌گوید خدایی است باید مردم را خانواده خدا بداند. پس نمی‌توانند مردم را با ذائقه خودشان رها کنند.
از طرفی نمی‌توانند با زور، قانون، مجلس، بگیر و ببند، حبس، زندان و جریمه آنها را از جلوی مردم بردارند. آنها نتوانستند اول ویدئو و بعد ماهواره را تعطیل کنند. از آن طرف هم مردم را نتوانستند از این وسایل جدا کنند. پس یک راه بیشتر نداریم؛ اینکه ما باید به یک قدرت برتر در تولید فرهنگ دست پیدا کنیم و به کارهای تولیدی‌ای برسیم که آرام‌آرام ذائقه مردم را به سویی که متناسب با نیاز و مصلحت آنها است تغییر دهیم. ما فقط باید به تولید درست فکر کنیم و برای دستیابی به آن از همه بضاعت ملی و توشه خود استفاده کنیم.

اما به نظر می‌رسد این فیلم‌ها ذائقه‌ها را به قهقرا می‌برد.
ما باید بدانیم الان کجا هستیم تا بتوانیم بگوییم کجا می‌خواهیم برویم. باید بدانیم این دفترچه برنامه یک‌ساله سینمای ایران و پول‌هایی که صرف فیلم‌های فاخر می‌شود، و اصرار غلط ما به تحمیل بعضی سوژه‌ها به اثر سینمایی و... تصویر صحیحی از موقعیت اکنون و مقصدی است که باید برویم. دستورالعمل‌ها و ساخت خیلی از فیلم‌ها براساس دستور و سفارش و سلیقه‌ای است که برخی آن را وسیله‌ای برای خودشیرینی خود برای مقامات بالاتر می‌دانند و در این بین به نیاز و ذائقه مردم توجهی نمی‌شود.

آیا بضاعت ملی در این زمینه داریم و مسوولان کم‌کاری می‌کنند؟
ما بضاعت بالقوه ملی داریم اما بضاعت بالفعل ملی‌مان در عرصه تولیدات فرهنگی کم است. برای اینکه دستگاه‌های فرهنگی ما ساختار، سازمان، تفکر و چشم‌انداز درستی از فرهنگ ندارند و یک نگاه ارتقایافته فرهنگی که از بالا به اینها بگوید به سوی یک هدف خیز بردارند، وجود ندارد. اینکه بخواهند بگویند مردم در این تغییر ذائقه از الگوهای فعلی دست بردارند و به سمت الگوهای ملی که ما نشان می‌دهیم،‌ بروند، وجود ندارد. درست است که ما در اکثر زمینه‌های فرهنگی الگوی ملی نداریم اما باید طراحی کنیم. غربی‌ها حتی سیگار را در سینمایشان با طراحی و الگوسازی جا انداخته‌اند و بسیاری از مردم دنیا سیگار را در مشابهت با الگوهای غربی مصرف می‌کنند.

آیا این به تفاوت فضای حاکمیت ما برنمی‌گردد؟ آنجا فضای بازار کاملاً خصوصی است. مساله پول و اقتصاد مطرح است ولی در کشور ما فرق دارد.
در هر جامعه‌ای پولداری یک مفهوم رایج و با کاربری مشترک است. در هر جامعه‌ای نیازهایی وجود دارد و براساس آن عرضه‌ها و تقاضا‌ها شکل می‌گیرد. ما می‌توانیم براساس فضای مصوب فرهنگی جامعه خودمان الگوسازی کنیم.

بیایید همین موضوع سیگار را به عنوان مثال در نظر بگیرید که خودتان هم اشاره کردید. فکر می‌کنید یک تهیه‌کننده و یک فعال بازار می‌تواند این هدف را در یک فیلم ایرانی بگنجاند؟ مثلاً خود شما در زمان حضور در حوزه هنری می‌توانستید این کار را انجام دهید؟
سیگار یک پدیده غربی است که در جامعه ما رایج شده است. از زمان تحریم تنباکو به شکل‌های مختلف مساله دخانیات به طور روزافزون وجود داشته و دارد. این سیگار لابد بر اساس یک نیاز - ولو دروغین - در جامعهرا باز کرده. هر کسی با انگیزه‌ای سراغ سیگار رفته است.
در گیاهان کوهستانی و دارویی‌مان گیاهان فراوانی هستند که برای آرامش اعصاب انسان، راحت خوابیدن، تصفیه دستگاه گوارش و سلامت و تغذیه و... مفید هستند و قابلیت تبدیل شدن به مواد دودزا را دارند. می‌توان به جای شربت و قرص و آمپول از این گیاهان مصارف دودی درست کرد؛ کاری که ما در حوزه هنری سراغش رفتیم. آنهایی که آن روز به حوزه هنری اتهام زدند که برای درآمد اقتصادی به دنبال سیگار رفته است و جو تبلیغاتی علیه ما راه انداختند و نگذاشتند حرف و پیام و هدف ما شنیده شود باید در فردای برزخ همچون امیر ستوده فیلم دموکراسی پاسخگوی عمل خود باشند.
ما در پی سال‌ها تلاش توانسته بودیم گیاه‌شناسان و متخصصانی را پیدا کنیم که کشف کرده بودند چه گیاه‌هایی دودش برای سلامت انسان مفید است و حاصل تحقیقات و نمونه‌یابی آنها می‌توانست به یک الگوی ملی سیگار سالم که مختص جامعه ما باشد منجر شود و ما سروش جهانی داشتن و تولید سیگار سالم را از آن جمهوری اسلامی کنیم.

پس چرا انجام ندادید؟
ما سراغ تولید چنین سیگاری رفتیم و حدود 200 باکس از آن را نیز تولید کردیم اما به محض اینکه اولین قدم را برداشتیم با آن شبکه اختاپوس سیگار روبه‌رو شدیم. آن شبکه مافیایی که از دخانیات دولتی ما ارتزاق می‌کرد و سیگارهای خارجی آلوده را وارد می‌کرد و حتی برای توزیع به بنیاد شهید و غیره می‌فروخت و بنیاد شهید و... سیگار وینستون و مارلبوروی امریکایی توزیع می‌کرد. معلوم است که چنین مافیایی که تا بیخ حلقوم ما نفوذ کرده است نمی‌گذارد سیگار خوب، جایگزین سیگار بد شود. به این دلیل یک مرحله عقب‌نشینی‌تاکتیکی کردیم و گفتیم از مرحله بعد کار را آغاز می‌کنیم.

به چه شکل؟
رفتیم سراغ سازمان دخانیات. پرسیدیم چه سیگاری از نظر وزارت بهداشت و درمان سالم‌ترین و کم‌ضررترین سیگار ایرانی است. گفتند سیگار «بهمن سوئیس» کمترین نیکوتین و کمترین مواد افزودنی سرطان‌زا را دارد و نسبت به بقیه سیگارها سالم‌تر است. پرسیدیم چرا این سیگار را که فرمولش را پیدا کرده‌اید تولید نمی‌کنید؟ چرا ولش کردید؟ گفتند نتوانستیم با مافیای وینستون و مارلبورو مقابله کنیم. آنها تولید ما را درب و داغون کردند.
گفتیم این بهمن سوئیس را به ما بدهید. در آن روز 300 میلیون دلار هزینه راه‌اندازی کارخانه رشت شده بود و فقط دو ساعت در شبانه‌روز کار می‌کرد. گفتیم یک شیفت کارخانه را به ما اجاره دهید، ما تحت نظارت شما و وزارت بهداشت این بهمن سوئیس را تولید می‌کنیم؛ سیگارهایی که از کم‌ضررترین سیگارها است. اجازه دهید ما به جنگ مارلبورو و وینستون برویم و تدریجاً بازار را پاکسازی کنیم و زمینه تولید سیگار سالم دارویی را فراهم کنیم.
شما هم شکست خوردید؟
این اتفاق افتاد. متاسفانه مسوولان وقت - رئیس سازمان تبلیغات و صدا و سیما و... - ظرف یک شب در تلویزیون ساعت 20 حاضر شدند و بنده و حوزه هنری را مورد حمله و توهین و آزار قرار دادند. از فردای آن شب هم جو بدی در مطبوعات جناح تندرو راه افتاد و هیچ کس ما را در این اقدام شایسته یاری نکرد در حالی که از نظر ما آن روز سیگار بهمن سیگار بدملی بود.
ما می‌خواستیم این بد را جایگزین آن بدترهای خارجی کنیم و با آن تغییر ذائقه بدهیم. بعد با این تغییر ذائقه، ذائقه‌ها را به سوی سیگارهای سالم دارویی خودمان نزدیک کنیم و این از نظر من یعنی یک حرکت فرهنگی، که زدند و داغون کردند و مرا از حوزه هنری به این جرم! برداشتند و گفتند حوزه هنری وارد کار سیگار شده است. در حالی که من از روزی که می‌خواستم وارد این فعالیت شوم از 8، 10 سال جلوتر مقامات و مسوولان دولتی و بلندپایه نظام را مطلع کرده بودم اما آنها در وقتش پشت ما نایستادند و از این جو به‌وجودآمده ترسیدند.
من نه سیگاری هستم و نه در عمرم حتی یک سیگار کشیده‌ام. اما به عقل و فکر و زوایای مدیریتی‌ام نگاه کرده بودم و می‌خواستم یک گام عملی برای سالم سازی ئخانیات بردارم و جان صدها نفری که در یال می میرند و خانواده اشان بی سرپرست می شوند را از مرگ نجات دهیم! آن روز که با من این کار را کردند سال 80 بود. آمار سیگارهای مصرفی در آن سال 50 میلیارد نخ بود اما حالا تبدیل به 64 میلیارد نخ شده است. یعنی نه‌تنها کمتر نشده و تغییر ذائقه‌ای رخ نداده است بلکه همان آلودگی‌های سرطان‌زا با 14 میلیارد نخ افزایش حرکت صعودی خود را طی کرده است و هنوز مافیای سیگار فاسد چهره‌اش افشا نشده است و تلاش و نفوذ مسوولان ضدسیگار و جمعیت‌های مبارزه با دخانیات و... هم کارشان فراتر از شعار نرفته است.
در آن یکی دو سال ما حدود 50 پوستر هنری گرافیکی و طرح‌های کاریکاتور در مذمت سیگارهای رایج در ده‌ها میلیون تیراژ چاپ کردیم و بر در و دیوار شهر نصب کردیم. اگر می‌خواهید بدانید ریشه مظلومیت فرهنگ چیست و کجاست باید چنین کیس‌هایی را کالبدشناسی و آسیب‌شناسی کرد وگرنه ارابه تاریخ در مسیر خود هم گل‌ها را و هم علف هرزه‌ها را با هم له می‌کند.
حالا اگر به بحث سینما برگردیم چطور؟ از نظر شما این اتفاق برای سینما هم افتاده است؟
سینمای ما مثل سیگارمان می‌ماند. سینما و سیگار هیچ فرقی با هم ندارد. باید بگردیم در سینما «بهمن سوئیس» را پیدا کنیم. آدم‌هایی که در این سینما منزوی‌اند، مسلمان‌اند، بی‌اذیت و ‌آزارند و با انقلاب و مردم مسلمان در تعارض نیستند، دوست دارند خدمت فرهنگی کنند اما سلیقه‌ و نگاه‌شان با ما فرق دارد. یک خرده دانش‌شان از ما بیشتر است. باید اجازه دهیم بیایند کار کنند. دولت باید از دخالت کردن در درون سینما و از این حالت مبصربازی بچه‌گانه دست بکشد و بیرون بیاید.

به کدام بخش سینما بپردازد؟
این سینما کمبود فکر، اندیشه و تخیل دارد. باید ببیند چگونه از طریق بودجه‌های دولتی می‌تواند با اهل تخصص و فن مساله کاستی فیلمنامه و سناریو را برطرف کند. فیلمنامه معبر ورود به سینما است اگر مین‌روبی نشود همه قدرت ما را در همان گام نخست ویران می‌کند.
جای دیگری که از نظر من دولت باید حضور داشته باشد خروجی سینما است. خروجی سینما، یعنی سالن نمایش و اکران خوب. کشور ما با این پراکندگی جمعیت نیازمند سه هزار سالن سینما است و از این تعداد فقط 325 سالن یعنی 12 درصد آن را داریم. که بعضی از اینها عمر 50،60 ساله دارند و فرسوده‌اند.
جایگاه دولت در سینما فقط همین دو جا است. اگر این دو جا را خوب کند، سینما از تفنن خارج و به حرفه تبدیل می‌شود. آنگاه اصناف جدید از منافع معنوی و مادی خود دفاع می‌کنند و چیزی که ضددولت و نظام باشد در این سینما ساخته نخواهد شد چرا که هر کس چنین کند با سرنوشت خود بازی کرده است.
اگر دولت دست از سر سینما بردارد، سینما زمین می‌خورد یا بلند می‌شود؟
در کوتاه مدت، حداقل در همین وضعیتی که هست باقی می‌ماند؛ نه زمین می‌خورد نه روی پا بلند می‌شود. اگر دولت سه سال سینما را رها کند و همه بضاعت خود را متوجه این دو جایگاه کند و برایش مهم نباشد که چه کسی در این سه سال فیلم بسازد، چه ژانری ساخته شود. و همت مضاعف خود را در این سه سال بتواند سه هزار سالن بسازد که می‌تواند (برای کشوری که مترو می‌سازد، برج میلاد می‌سازد و به قدرت هسته‌ای رسیده است، ساختن سینما از آهن و آجر و سیمان و آهک کار سختی نیست.) فقط کافی است دولت به یکی از این بانک‌های خصوصی یا نهادهای پولی (که مثل قارچ از زمین روییده می‌شود) بگوید همه سرمایه‌ات را باید پشتوانه ساخت سالن سینما کند.
چگونه بانک مسکن، کشاورزی و ... باید کار تخصصی کنند یک بانک هم منحصرا ماموریت پشتبانی از احداث سه هزار سینما را بر عهده داشته باشد. در شورای شهر تهران تصویب شده است که هر کسی به هر متراژی که سینما بسازد به او تراکم تجاری بدهند. برای ساخت هر متر از یک سالن سینما حداکثر دو میلیون تومان هزینه می‌شود در حالی که هر متر واحد تجاری در هر کجای شهر باشد بیش از چهار میلیون تومان نیست. سینمای آزادی را با متری دو میلیون تومان می‌سازند اما واحد تجاری‌اش را با متری 50 میلیون تومان می‌فروشند. فقط کافی است که دولت چنین اراده‌ای را از خود نشان دهد. واقعاً اینجا مصداق بارز «کن فیکون» فرهنگی خواهد بود و با این «میان بر» می توان همه چیز را درست خواهد کرد و هزاران شغل ایجاد می کند.
این پیشنهاد شما برای معاونت سینمایی این دوره است؟ الان یک سال از فعالیت آقای شمقدری گذشته است. ایشان تنها کاری که انجام داده‌اند آزاد کردن چند فیلم توقیفی است. آیا این کار یک تیم انقلابی متخصص در حوزه سینماست؟ حداکثر انرژی مصروف شده برای تبدیل "نه" قبلی ها ( که از خود همین دولت بوده اند) به یک «آری» است به نظرم اینها کاری نیست که از یک تیم برانگیزه با گرایش انقلابی و متخصص در سینما انتظار باشد بخش سینمایی دولت نهم آقای احمدی نژاد کار خطایی کرده ، بخش سینمایی دولت دهم او این خطا را می‌خواهد پاک کند.
سرجمع این دو فعالیت رسیدن به همان نقطه هشت سال پیش خواهد شد.. سال‌هاست گفته می‌شود سینمای فاخر. این چه سینمایی است که مردم آن را نمی‌بینند و سراغش را نمی‌گیرند و در عوض این همه فیلم ضدهویت انسانی و اسلامی و ملی، مثل قارچ بر سر کچل این سینما روییده می‌شود. البته من ناشکر نیستم، بابت همین مقدار خدمت درست تیم سینمایی جدید دست‌مریزاد می‌گویم و خدا را شاکرم، اما انقلاب اسلامی با هزاران شبکه ماهواره‌ای و اینترنتی و مافیای سی‌ی‌های قاچاق که در هر خیابان و چهارراهی مواد اولیه‌اش را از کارخانجات داخلی که با دلارهای حمایتی نفتی ساخته شده است، تغذیه می‌کند با بحران فرهنگی مواجه است اگر اینان ادعای فرزندی انقلاب را دارند کار ایجابی نکنند کدام گروه باید برای سینما کاری کند؟
می‌خواهم بگویم این سه سال باقیمانده باید صرف کارهای اساسی شود. تولیدات مقطعی، سینما را به حال خودش رها کنند. سینما نه حالش بدتر از اینکه هست می‌شود و نه بهتر. و چون سینماگرها می‌فهمند که قرار است فیلم‌هایشان در تعداد زیادی سالن به نمایش دربیاید سراغ فیلمنامه‌های خوب می‌روند و می‌دانند سینماهای ساخته‌شده به دنبال تولیدات و سینماگران خوب خواهد رفت. این امید در آنها عامل رشد، بهبود و پیشرفت سینما خواهد شد.

در این میان یکی از بحث‌هایی که شده، پخش فیلم‌ها در استان‌ها است. این قضیه به بهبود وضعیت فیلم‌ها کمک می‌کند؟
این اقدام از کارهای غیرخوب معاونت کنونی سینمایی است که در صورت تداوم می‌تواند برای سینما فاجعه‌آمیز باشد. من نمی‌دانم چطور دولت حاضر شده است به جای تحکیم عزم ملی به بومی کردن و در واقع شکستن تصمیمات ملی خود تن دهد!در آینده نزدیک مسابقه‌ای بین استان‌ها برای پایین کشیدن فیلم‌ها از پرده اکران سینما رخ خواهد داد که تحمل خسارت و هزینه‌های آن برای کلان سینما دشوار است و این مساله به سایر بخش‌های فرهنگی کشور نیز تدریجاً تسری خواهد یافت.

اگر این اتفاق نیفتد و همین وضعیت حضور دولت در سینما ادامه پیدا کند، آینده سینما را شما چطور پیش‌بینی می‌کنید؟
سینما هم چون سیگار ما به سراشیبی سقوط خواهد کرد.

0 نظرات: