روزنامه خراسان در گزارشی از نشست « دومین سوگواره سراسری فیلم و عکس لحظه های عاشورایی » به حضور ابراهیم حاتمی کیا ، رضا میرکریمی و پرویز پرستویی در این مراسم و حواشی مراسم تقدیر از حاتمی کیا اشاره کرد و نوشت :
هیچ کس باور نمی کرد که قرار است حاتمی کیا، خالق تاثیرگذارترین لحظات این مراسم باشد. پس از آن که حسین مهکام (فیلم نامه نویس) پشت تریبون رفت و متنی را درباره شهید «سیدمرتضی آوینی» خواند و از او به نیکی یاد کرد، به تدریج واژه هایش به سمت ابراهیم حاتمی کیا و سینمای او نشانه رفت.
در ادامه این گزارش آمده است : مهکام از حاتمی کیا گفت. از این که در چند سال اخیر، مدام در معرض اتهامات بسیاری قرار گرفته که چرا سینمای دفاع مقدس را فراموش کرده است؟ از این که برخی می خواهند مدام حاتمی کیا برایشان فیلم جنگی بسازد اما او بنا به دلایلی این گونه نمی خواهد.
روزنامه خراسان با بیان اظهارات پرویز پرستویی درباره حاتمی کیا افزود : تا این که اعلام شد تمام این پیش درآمدها، مقدمه ای بود تا در این مراسم از «ابراهیم حاتمی کیا»، به عنوان کارگردان تاثیرگذار و متعهد سینمای ایران تجلیل شود. پس از آن بود که همگی حاضران در تالار به پا خاستند و با کف زدن های ممتد و مستمر، آن هم برای دقایقی طولانی شور و اشتیاق شان را برای حضور ابراهیم حاتمی کیا به روی سن ابراز کردند. اما حاتمی کیا که از این تجلیل ناگهانی و از پیش تعیین نشده خبری نداشت، همان طور متعجب روی صندلی اش نشسته بود. در حالی که صدای کف زدن ها و تشویق ها هنوز ادامه داشت، اما او این توان را نداشت که به روی سن برود و در بهت فرو رفته بود. سرانجام با اشاره و کمک فرهاد توحیدی که کناردستش نشسته بود، به سمت سن رفت. اما هنوز یکی دو پله را طی نکرده بود که ناگهان دستش را، به دیوار گرفت. به خوبی می توانستی احساس کنی که دیگر پاهایش توان رفتن ندارند. سرانجام آن «اتفاق ویژه» رخ داد. ابراهیم حاتمی کیا در محاصره تشویق حاضران، دیگر نتوانست بغضش را فرودهد و اشک بر گونه هایش جاری شد. به بالای سن که رفت دیگر بغضش ترکید و گریست. بغضی که سال هاست آن را فروخورده بود. در این لحظه «رضا میرکریمی» به سمتش آمد و ابراهیم سرش را بر شانه او گذاشت. می شد هق هق گریه اش را، از تکان های شانه هایش فهمید. . . حاتمی کیا در حالی که نمی توانست جلوی اشک هایش را بگیرد و گونه هایش خیس و چشمانش پر آب بود، به سمت کسانی رفت که به احترام وی، به روی سن آمده بودند تا از او تجلیل کنند. همگی آن ها را بوسید و با ادای احترام مجدد به حاضران، خواست که به سمت تریبون رود. اما اشک و بغض مجال سخن به او نداد. به سمت صندلی اش آمد. پس از تشکر از حاضران و ادای احترام، نشست و سر در گریبان برد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر